22- رابطه متافیزیک با دین و علم
رابطه متافیزیک با دین
در باب ارتباط میان متافیزیک و دین گفته شده است: «متافیزیک بینش را فراهم می کند و دین راه تحقق و فعلیت بخشی مؤثر آن را در تجربه مستقیم.» به عبارت دیگر، تحقق مؤثر حقیقت متافیزیکی وکار بست آن در زندگی بشر، دست کم در عصر حاضر، فقط در محدوده یک سنت وحیانی میسر است. زیرا متافیزیک برای تحقق خویش باید بر نمادها وآداب خاصی تکیه کند که از خلال یک سنت وحیانی کسب می شوند . به این ترتیب، متافیزیک در واقع بعد باطنی و درونی هر سنت دینی درست آیین و کامل است.
به عنوان نمونه ای از هماهنگی میان متافیزیک و دین می توان به دکترین مراتب واقعیت اشاره کرد که کم و بیش در همه سنت ها و با اصطلاحات گوناگون یافت می شود. به عبارت دیگر آنچه که در متافیزیک محض تحت عنوان مراتب واقعیت بیان می شود، به نحو معادل و با اصطلاحات خاص هر دین، درادیان مختلف متناظرهایی دارد . البته همانگونه که سید حسین نصر متذکر می گردد «باید در هر دین، معرفت قدسی را از علم کلام متمایز نمود. علم کلام بیش از آنکه به ارائه تصویر کاملی از سطوح میانی واقعیت از مبدأ تا انسان بپردازد متکفل دفاع از آموزه ها و عقاید دین است و بدون تاکید بر سلسله مراتب وجود به رابطه مستقیم وساده انسان و خدا توجه دارد.»
پیش از ادامه بحث نیاز به توضیح درباره یک اصطلاح مهم متافیزیکی است: ازوتریسم (esoterism). در رابطه با ادیان، این اصطلاح ناظر به وجه درونی یا باطنی هر دین است که در واقع مغز و لب تعالیم آن دین به شمار می آید. در اسلام این جنبه در قالب عرفان و تصوف متجلی شده است. در ادیان دیگر هم به انحاء مختلف پدیدار شده است. از سوی دیگر بعضی از ادیان جنبه ازوتریکی قوی تری دارند و بعضی ضعیف تر. همه اینها تحت عنوان ازوتریسم های ادیان گوناگون شناخته می شوند اما بر فراز همه آنها و فارغ از هر دین خاصی، یک ازوتریسم محض نیز وجود دارد که همان متافیزیک است.
در باب ارتباط میان دین و متافیزیک، باید به این نکته توجه نمود که ازوتریسم یا مشرب باطنی هر دین خاص، لزوما با ازوتریسم محض یا همان متافیزیک یکسان نیست. اگر ازوتریسم محض را به قله کوه تشبیه کنیم، ازوتریسمهای ادیان مختلف در نقاطی از دامنه این کوه قرار می گیرند که در عین علو و تعالی موضعی خود، نه بر یکدیگر و نه بر قله کوه منطبق اند و خواه ناخواه اختلافاتی با هم دارند. یکی از اصحاب خرد جاوید، علت این اختلافات را این گونه تبیین کرده است: «در حقیقت، ازوتریسم به خودی خود، متافیزیک محض است که ضرورتا در پیوند با نوعی شیوه تحقق متناسب است. ازوتریسم یک دین خاص، به عکس، خود را با آن دین (یعنی با مشرب ظاهری) سازگار می کند و از این رهگذر در پیچ و خم های الهیاتی، روانشناختی و شریعت محورانه ای که باسرشتش بیگانهاند وارد می شود و در عین حال در مرکز سرّی اش سرشت اصیل و تامش را حفظ می کند و گرنه آنچه هست نمی بود.» مراد از جمله اخیر آن است که اگر مشرب باطنی هر دین، در عین آمیختگی با عرضّیات آن دین، جوهر تام و اصیل خود را که همان بهره مندی از متافیزیک محض است حفظ نکند، دیگر نمی توان نام متافیزیک – ولو متافیزیک یک دین خاص – را بر آن اطلاق نمود. این همان هسته مرکزی نظریه «وحدت متعالی ادیان» است که متعالی بودن، وصف لازم این وحدت است، یعنی وحدتی است که نه در ظواهر و عرضیات، بلکه در گوهر درونی و در عین حال، متعالی ادیان و از طریق ازوتریسم آنها امکان پذیر است. توجه به این نکته، در بحث وحدت ادیان، اهمیت زیادی دارد و به واقع باید گفت همه تلاش هایی که تاکنون برای وحدت ادیان صورت گرفته و از این نکته اساسی غافل بوده با شکست روبرو شده است. به عبارت دیگر وحدت ادیان فقط در سطح باطنی و متعالی ادیان امکان پذیر است و نزاع و ستیز در سطح ظاهر و شرایع ادیان اجتناب ناپذیر است.
رابطه متافیزیک و علم
با توجه به نقش و جایگاه ویژه علوم جدید در جهان مدرن، بررسی رابطه و نسبت میان متافیزیک و علم نیز ضروری به نظر می رسد. ازنظرگاه خرد جاوید آنچه که اصالت دارد متافیزیک محض است و سایر امور نتایج یا کاربردهای آن در مراتب مختلف واقعیت هستند. این امر در بارة علوم نیز صدق می کند. به گونه ای که می توان گفت در این زمینه دو تصور کاملا متفاوت و حتی منافی یکدیگر وجود دارد که آنها را می توان بینش سنتی و بینش جدید نامید.
درنگرش سنتی، متافیزیک و علم مکمل یکدیگرند. متافیزیک با رفتار جزئی طبیعت کاری ندارد و علم هم با تفسیر غائی دانش طبیعی سروکار ندارد. ترکیب این دو برای وصول به یک دیدگاه منسجم از جهان لازم است. البته، همانگونه که سیدحسین نصر می گوید، این رابطه یک طرفه است یعنی متافیزیک برای اعتبار نتایج خود نیازی به علم ندارد یعنی هیچ اصل علمیی را مسلم نمی گیرد؛ در حالی که یکی از کارکردهای متافیزیک، وارسی پیش فرض های علوم است.
در فلسفه امروز این رابطه معکوس شده است، به این معنی که برخی از فیلسوفان معتقدند که فلسفه باید اصول موضوعه خود را از حقایق و واقعیت های علمی اخذ کند تا به استنتاجات معتبر برسد. به عبارت دیگر، علوم متکفل تدارک پیش فرض های فلسفه شده اند. درحالی که دردیدگاه سنتی، دانش متافیزیکی هرگز نمی تواند از درون یک علم تجربی رشد کند بلکه درمقام یک علم کلی، زمینه عمومی همه علوم است. بعنوان مثال، رشد علوم کاربردی و فناوری و نجوم خاص در تمدن سنتی چین توام با متافیزیک مناسب آن بوده است. همچنین در همه تمدنهای سنتی احترام به طبیعت و رابطه صلح آمیز با آن، جزء اصول اساسی متافیزیکی بوده است که لاجرم بر علم و فناوری نیز تأثیر می گذاشته است .
در جهت مخالف، بینش جدید با قطع پیوند میان علوم و اصول متافیزیکی، آنها را از هرگونه معنای عمیق تر تهی ساخته است. البته مقصود این نیست که علوم جدید از اعتبار و مشروعیت برخودار نیستند، بلکه آنچه مشروعیت ندارد صرفاً سوءاستفاده ای است که از رهگذر علوم جدید، کل فعالیت بشری را به خود اختصاص می دهد. به عبارت دیگر، «علم امروزی با جریان کلی دوری از مبدأ کاملاً هماهنگ است بطوری که حتی افراد دیندار نیز حجیت علم را بطور تمام عیار پذیرفته اند و تلاش می کنند دین را براساس زمینه های علمی توجیه کنند.»
حاصل کلام اینکه متافیزیک (به معنایی که در خردجاوید مراد می شود)، با آنچه که می توان آن را علم جدید خواند هیچ پیمان و پیوندی ندارد. مجددا تاکید می کنم که از نظر متافیزیک سنتی، چنین نیست که علوم جدید فاقد اعتبار باشند. بدون تردید این علوم خواه نا خواه با وجهی از جهان فیزیکی و مادی سروکار دارند اما «تصویری که از آنها استنباط می شود تصویر کل واقعیت فیزیکی عالم نیست، بلکه تنها نمایان گر کمّی ترین وجه مادی آن است. به عبارت دیگر، متافیزیک بین داده های حقیقی جمع آوری شده توسط دانشمندان و فرضیات غالباً ثابت نشده، به دقت تمییز قائل می شود.» نمونه ای که به دلیل تبعات متافیزیکی و جهان شناختی آن، مورد توجه غالب سنت گرایان بوده است و سیدحسین نصر به عنوان شاهد سخن خود در میان می آورد نظریه تکامل در علم زیست شناسی است. به گفته دکتر نصر، عموم سنت گرایان، این نظریه را نه یک واقعیت علمی ثابت شده، بلکه فرضیه ای مخدوش و نامعتبر می دانند که صرفا به سبب انگیزه های ایدئولوژیک و دلایل غیر علمی، در جهان امروز چهره یک نظریه علمی ثابت شده و حتی یک اصل بدیهی را به خود گرفته است.
ذکر این نکته ضروری است که با توجه به اهمیت بسیار زیادی که نظریه تکامل در عرصه های مختلف علم جدید و حتی علوم انسانی پیدا کرده است، صحبت کردن درباره آن با عبارات و تعبیرات فوق الذکر یقینا به مذاق طرفداران علم جدید خوش نخواهد آمد و در مقابل آن جبهه خواهند گرفت. در اینجا مجال پرداختن به دلایل و قرائن دو طرف بحث نیست، شاید در فرصتی دیگر بتوانم به این موضوع برگردم.
در پایان بحث امروز، باید بگویم که تعلیمات اساسی متافیزیک (خرد جاوید) منحصر به موارد گفته شده نیست. برخی از آنها به شرح و توضیح مفصلتری نیاز دارند که در ادامه مطالب، هر کدام را جداگانه توضیح خواهم داد.