59- نقد سمبولیسم
سمبولیسم و استدلال سمبولیکی که در تمدنهای سنتی نقش عمده ای در حیطه های گوناگون علم و هنر و فلسفه ایفا می کرده، همواره مورد طعن و مخالفت متفکران مدرن بوده است زیرا آن را صورت نازلی از شناخت میدانستند که شایستگی جای گرفتن در سلک مقولات عقلانی (از قبیل ارسطو و کانت) را ندارد و منحصراً اسلوبی هنری و زیباشناختی است. به عقیده ستاری، اندیشمند مدرن خواهان آن است که در ورای تشویش و آشفتگی و کثرت و تنوع صورتهای گوناگون اندیشه، به اینهمانی مطلق به عنوان غایت قوای اندیشه برسد. او میخواهد فکر با موضوع خود کاملاً یگانه و برابر باشد و از این راه به آرامش برسد، به همین دلیل است که نیازمند یک نظام واحد حقیقت در عالم است که به تنهایی بتواند تنوع بینهایت همه تجلیات واقعیت را در خویش منظور نماید. نزد متفکر مدرن، کارسازترین اصل روش شناختی، همانا اصل اینهمانی است. از همین روست که در فرهنگ غرب، از دیرباز سمبول را به تمثیل تقلیل دادهاند. منظور از تمثیل در جمله اخیر، چیزی در حد تشبیه و آرایه های ادبی و هنری مرتبط با آن است.
در فقره فوق مصداق متفکر مدرن را می توان به عالمان علوم جدید هم گسترش داد. به عنوان مثال، یکی از آرمان های فیزیک دانان امروزی رسیدن به نظریه «همه چیز» (Theory of everything) است، یک نظریه فرضی در فیزیک نظری که به بیان رابطه همه پدیدههای فیزیکی با یکدیگر میپردازد. این نظریه در واقع تلاشی برای ترکیب نظریه نسبیت عام اینشتین و مکانیک کوانتومی است که ناسازگار با یکدیگرند. این نظریه همچنین درصدد یکپارچهسازی چهار نیروی اصلیِ شناختهشده طبیعت یعنی نیروی گرانش، نیروی هستهای ضعیف، نیروی هستهای قوی و نیروی الکترومغناطیس است. آلبرت اینشتین در دو دهه آخر عمر بی وقفه در جستجوی نظریه ای آنقدر قدرتمند بود تا همه پدیده های جهان را در یک فرمول واحد بگنجاند.
بی توجهی به سمبولیسم یا انکار آن، پدیده جدیدی نیست. به گفته گنون، فیلسوفان در طول تاریخ فلسفه غالبا سمبولیسم را به درستی درنیافته و گمان کردهاند که سمبولها سخنانی ساده و در خور فهم عموم مردم است، زیرا آنها از درک برهانهای غامض فلسفی ناتوانند و به ناچار باید آن حقایق را از طریق تشبیه یا تمثیل به آنها رسانید. در واقع، پارهای از معانی عالم کبیری و صغیری سمبولها در دسترس همگان هست، اما آنچه از دسترس همگان دور است معنی مابعدالطبیعی یا حکمی آنهاست که تنها افراد خاصی که آموزش خاص دیدهاند از عهده آنها به در میآیند. گنون در پیشگفتار کتاب سیطره کمیت، مفاد جمله اخیر را این گونه بیان می کند: «اموری هست که بیان آنها تنها به شیوه رمزی ممکن است و بالتبع برای کسانی که شیوه رمزی را فاقد اهمیت و ارزش میدانند، مفهوم نخواهد بود». نمونه تعریض برخی از حکمای اشراقی به فیلسوفان مشائی را می توان در قصیده معروف میرفندرسکی ملاحظه کرد. آنجا که می گوید :
این سخن را درنیابد هیچ فهم ظاهری/ گر ابونصرستی وگر بوعلی سیناستی
گنون در جای دیگری در تقابل با این نظر که سمبول ها تنها در خور فهم عوام است و به کار فیلسوفان نمی آید، بر آن است که سمبولیسم برای همگان است نه فقط عوام، زیرا به همه کس کمک میکند تا به فراخور قابلیتهای عقلانی خود، حقیقت همراه با آن را بطور کمابیش کامل و عمیق دریابد. سمبولها بیگمان حقایق متعالی را از بسی انظار پنهان میدارند اما در برابر دیدگان کسانی که توان دیدن دارند با شکوه تمام آشکار میکنند.
در همین ارتباط، ستاری می گوید: «این نکته که دانش رمزشناسی در هیچ دانشگاه غربی تدریس نمیشود، دلیل صدق این مدعاست که تمدن عصر جدید که اساساً ریاضی و فن گراست، ابزار رمز را کاملا وانهاده و به اعتقاد بعضی، نه تنها ادیان، بلکه هنرها را نیز به مرگ و نابودی حتمی میکشاند.» در نسبت با سخن اخیر، ذکر این نکته لازم است که قاعدتا نمی توان به ضرس قاطع حکم داد که سمبولیسم در هیچ دانشگاه غربی تدریس نمی شود، مگر این که پیش از آن، عنوان ها وسرفصل های کلیه دروس در دانشگاههای مذکور مورد بررسی دقیق و روزآمد قرار گرفته باشد، که نویسنده در این باره مدرک و گواهی ارائه نکرده است. با این حال، شواهد کلی نشان می دهد که جریان غالب و مسلط دانشگاه های غربی با سمبولیسم و سایر مولفه های مکتب سنت گرایی، چندان سر سازگاری ندارد.