در سوگ سیاووش
هنر، مستقیم ترین تجلی «مطلق» در ساحت «نسبیت» است. همچون معجزه، که از روی سرشت، دل های پذیرنده را چونان نردبانی فرازمند، به آسمان برمی کشاند و به سان آذرخشی توفنده، آسمان و زمین را در می نوردد و قبضه قدرت بی انتهای خویش را بی چون و چرا به رخ زمینینان می کشد.
صدای آسمانی استاد محمدرضا شجریان، چنین معجزه ای بود که قرنها باید بگذرد تا درهای رحمت آسمان گشوده شود و همتای آن نصیب تشنه کامان خاک نشین گردد. اما دریغ که «نور در تاریکی درخشید، و تاریکی آن را درنیافت».
اکنون که پیکر آن هنرمند پرآوازه، در آغوش مام زمین آرام گرفته و روان ارجمندش به جهان مینوی سفر کرده، چه می توان گفت جز افسوس و اسف و دریغ؟ و چه می توان کرد جز کوشش بیهوده از بهر تسکین درد فراق؟
مرغ سحر مرغ سحر ناله مکن ناله مکن
در غم آن رشک قمر دیده پر از ژاله مکن
بلبل بستان خدا گرچه زما گشت جدا
چون ز قفس گشت رها ناله مکن ناله مکن
خون جوانان وطن، خم شدن سرو چمن
قصه پر غصه مگو خون به دل لاله مکن
مرغ سحر ناله مکن
ناله صد ساله مکن
درود بی پایان
چه زیبا،در سوگ سیاووش نوشته اید و سروده اید...
سیاووش به همراه یارانی چون،لطفی و مشکاتیان و علیزاده و ... چشمه جوشانی از آموزش و پرورش نسلی همچون من بود...
من و هم نسلی هایم با او حافظ و مولانا و سعدی و خیام و عطار و ...فریدون مشیری و هوشنگ ابتهاج و سهراب سپهری و اخوان ثالث و ...را شناختیم...
روحش شاد و یادش گرامی