ادب و اندیشه

آخرین نظرات

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

از نظرگاه گفته شده، می توان گفت متافیزیک مربوط است به درکی مستقیم از واقعیت، یا تشخیص و تصدیق مطلق و ربط ما به آن. به گفته شوان: «شرط آن که ما مطلق را تصدیق کنیم خود شرطی مطلق است؛ به انسان از آن حیث که انسان است مربوط می شود نه به انسان از آن حیث که در چنین و چنان شرایطی قرار داد. این که ما حقیقت را چون حق است می پذیریم و نه به هیچ دلیل دیگر، به سبب جنبه ای اساسی از شأن انسانی و به ویژه به سبب جنبه ای اساسی از آن قوه عاقله ای است که به "طوری از اطوار انسان که به دشواری بدست می آید" اشارت دارد.» بنابر این پذیرش متافیزیک یا ادارک و تصدیق مطلق، امری فطری است که در سرشت انسان به ودیعت نهاده شده، همچنان که ادراک نور جدای از دستگاه بینایی ما نیست. تنها کاری که انسان باید بکند این است که روی خود را به سوی منبع نور بگرداند. به سخن دیگر، حقانیت متافیزیک درخود آن مندرج است و جایگاه عقل استدلالی و منطق و جدل در آن، روی هم رفته فرعی است، چنان که شوان می گوید: «پذیرش حقایق متافیزیکی هرگز به این دلیل نیست که صرفاَ به لحاظ منطقی روشنند، بلکه به سبب آن است که به لحاظ وجود شناسی روشن­ند و روشنی منطقی آنها تنها نشانه ای از این روشنی است که بر ذهن حک شده است.» بنابراین حصول شناخت و تمییز متافیزیکی بیشتر از طریق نظاره گری عقلانی (Contemplation) است تا استدلال پردازی منطقی. نظاره گری عقلانی عملکرد عقل شهودی است که حقایق متافیزیکی را از طریق مشاهده و رویت در می یابد، برخلاف استدلال پردازی که عملکرد عقل جزیی است. در این باره در بخش مربوط به قوای شناختی انسان توضیح بیشتری داده خواهد شد.

آنچه در پاراگراف پیشین گفته شد، درواقع چکیده دلایل مدافعان متافیزیک از دیدگاه خرد جاوید است. یک چنین نحوه بیانی ممکن است در بعضی اذهان شائبه بی مبنا بودن متافیزیک (به معنای گفته شده) یا طفره رفتن از اقامه دلیل را القا کند چنانکه پاره ای از منتقدان صراحتاَ چنین نقدی را وارد کرده اند. اما باید دانست که قائلان به خرد جاوید، هنگامی که از متافیزیک و حقایق متافیزیکی سخن می گویند در واقع گزارشی از واقعیت و حقیقت را، آنچنان که هست می ­دهند. ایشان معتقدند که برخی انسان ها به دلایلی امکان شناخت این حقایق و واقعیت های برین را پیدا کرده اند و انسان های دیگر هم به شرط بیدارکردن قوای شناختی نهفته در بطن هستی خود قادر به درک آنها هستند. از این رو متافیزیک برای کسانی که مستعد تمییز مابعدالطبیعی هستند ضرورت می یابد.  بنابراین آنچه که برای جوینده راستین حقیقت مهم است این است که شیوه درک آن حقایق وتحقق آنها را در وجود خویش بداند و محقق سازد. با این همه، اصحاب خرد جاوید بر این باورند که نه  تنها هیچ امر نامعقول یا ضد عقلانی در پذیرش چنین حقایقی وجود ندارد بلکه، به تعبیر سیدحسین نصر، متافیزیک علمی است با دقت و استحکام ریاضیات و با همان روشنی و یقین. نکته اساسی در این میان آن است که هیچ علمی بدون پیش فرض نیست و هرگز نمی توان از صفر شروع کرد.

در مقام مقایسه می توان گفت بسیاری یا اغلب فیلسوفان نیز ناگزیر از پذیرش پیش فرض هایی بودند که در هیچ بخشی از فلسفه خود آن پیش فرض ها را اثبات نکرده یا حتی به آنها تصریح هم نکرده اند. به عنوان نمونه کانت، یکی از بزرگترین فیلسوفان دورة مدرن، وجود جهان خارج و همچنین وجود قوای شناختی انسان را به عنوان امر داده شده، مسلم گرفته و هیچ برهانی برای این مفروضات اقامه نکرده است.

ممکن است گفته شود درجه بداهت پیش فرض های کانت با درجه بداهت پیش فرض های خرد جاوید، زمین تا آسمان تفاوت دارد. پاسخی که می توان داد این است که اصول موضوعه یا پیش فرض های هر دستگاه فکری و عقلی بر اساس میزان موفقیت آنها در تبیین و توجیه واقعیت تعیین می شوند نه صرفاَ بر اساس میزان بدیهی بودنشان. در این باره در بخش های بعدی توضیح بیشتری داده خواهد شد.

اکنون که سخن  به اینجا رسید بی مناسبت نیست که دلایل حقانیت متافیزیک را از زبان فولکیه نیز بشنویم. البته فولکیه از طرفداران نظریه خرد  جاوید نیست و تعریف و تلقی او از متافیزیک با تلقی آنها یکسان نیست اما به دلیل پاره ای از اشتراکات، می­توان این نقل قول را  موجه دانست. وی برخلاف نظر پوزیتیوست ها که قائل به مهمل بودن متافیزیک و در نتیجه، خواستار کنار گذاشتن آن بودند، این شعبه از پژوهش علمی را حقیقی و ضروری می داند. فولکیه متافیزیک را از دو جهت مهم می شمارد. نخست به دلیل اینکه متافیزیک خود یک علم است و دوم به لحاظ نتایج اخلاقی آن. او معتقد است که هر چند می توان مسائل متافیزیک را در زندگی عملی و روزمره و حتی در پژوهش­های علمی نادیده گرفت، اما برای هر انسان و به خصوص برای انسان عالِم یا کسی که درپی یافتن حقیقت است، دشوار است که فکر خود را یکسره از متافیزیک منصرف نماید. انسان به صرافت طبع کنجکاو خود همواره در پی یافتن چرائی اشیاء و امور است و گاه تناقض های آشکاری میان تصورات خود و واقعیت ها می بیند که خواه ناخواه او را به سمت مسائل متافیزیکی سوق می دهد. از جهت اخلاقی نیز، متافیزیک می تواند در شیوه زندگی اخلاقی انسان تأثیرگذار باشد به ویژه زمانی که پرسش های کلان مربوط به هستی و سرنوشت انسان مطرح می شود. به گفته فولکیه، اهمیت این جنبه از متافیزیک به حدی است که، به عنوان نمونه، کانت پس از اعلام امتناع حل مسائل متافیزیکی با عقل نظری، حقانیت پاره­ ای از مبادی اساسی متافیزیک را بر اساس مقتضیات عقل عملی که مصدر اعمال اخلاقی انسان است، دوباره مسلم و مقرر می دارد. بر فرض که با وجود دلایل گفته شده باز هم بخواهیم کاری به متافیزیک نداشته باشیم، الزامات زندگی اجتماعی با ایدئولوژی های متضادی که از هر سو مارا احاطه کرده چاره ای جز رجوع به متافیزیک باقی نخواهد گذاشت. بنابراین روی گرداندن از متافیزیک جز اعراض از تعاطی فکر و اندیشه نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۳۱

پس از ذکر این مقدمات، اکنون ببینیم تعریف متافیزیک در دیدگاه موسوم به «خرد جاوید» چیست. رنه گنون، حکیم فرانسوی معاصر، که او را زنده کننده «خرد جاوید» در دروان جدید می دانند، در این باره می گوید: قلمرو متافیزیک، حق (The Real) است و بنابراین بی حد و بیکران است. منظور وی احتمالا این است که متافیزیک علم به واقعیت است در ناب ترین و نهایی ترین صورت آن که گنون از این واقعیت نهایی به لفظ «حق» تعبیر می کند. این لفظ در عین حال تداعی کننده مفهوم خداوند نیز هست. حال از آنجا که واقعیت مطلق یا همان «حق»، بی نهایت است (و خود این گزاره نیز قابل توجیه است)، پس قلمرو متافیزیک بی نهایت است.

عصاره تعریف­ها و در واقع توصیف های مختلف اصحاب خرد جاوید از متافیزیک را می توان در این بیان فریتیوف شوان ملاحظه کرد که می گوید :«متافیزیک، علم به مطلق و حقایق اشیاء است.» فهم این بیان در گرو فهم معنای «مطلق» و «حقایق اشیاء» است. در باب اصطلاح «مطلق» یا «امر مطلق» در بحث مراتب واقعیت توضیح خواهم داد. فعلا اجمال مطلب این که مطلق یا امر مطلق، آن است که از هر قید و شرط و محدودیت و نسبتی رهاست و بنابر این تنها به خود قائم است و هیچ چیزی آن را محدود نمی کند. درباره «حقایق اشیا» نیز می توان گفت حقیقت هر شیء یعنی آن شیء آنچنان که در حاق واقعیت خود هست، نه آنچنان که می نماید. واضح است که در تعریفی که از شوان نقل شد، اولاً وجود «مطلق» مفروض گرفته شده (با این توضیح ضروری که لفظ «وجود» در اینجا با اندکی مسامحه بکار می رود که در این باره توضیح بیشتری در مبحث مراتب واقعیت داده خواهد شد) و ثانیاَ حقایق اشیاء نمی توانند مستقل یا بیرون از مطلق در نظر گرفته شوند زیرا در این صورت مطلقیت مطلق از دست می رود. بنابراین شناخت مطلق، شناخت حقایق اشیا را نیز در پی دارد.

نتیجه اینکه، متافیزیک، علم به حق و علم به مطلق است؛ یعنی علم به واقعیت از آن رو که واقعیت است فارغ از اینکه احیاناً‌ چه بعدی از واقعیت مد نظر باشد. اما در پرتو شناخت مطلق، می توان به شناخت نسبی یا امور نسبی هم نایل شد. شوان با بهره گیری از دو مفهوم فلسفی جوهر و عرض، همین نکته را به گونه ای دیگر بیان می کند: «فهمیدن اینکه جوهر چیست و نسبت بین جوهر و اعراض کدام است و هم پی بردن به اینکه هر شیئی هم از این برخوردار است وهم از آن، درعین حال که نسبت به جوهر نهایی همواره بجز یک عرض نیست، اثباتاً و دراصل، یعنی پی بردن به معنی هر دین و هر متافیزیک.»  

بنابر این از نظرگاه خرد جاوید، متافیزیک تنها علمی است که می تواند مطلق را از نسبی، واقعیت را از نمود و جوهر را از عرض باز شناسد که این همان آرمان دیرین فلسفه، یعنی دستیابی به حقیقت است، که البته به عقیده اصحاب خرد جاوید، این آرمان همواره دور از دسترس فلسفه به معنای متعارف آن بوده و هست و در دوره مدرن این دور افتادن بیشتر هم شده است. از این رو، به گفته سیدحسین نصر، «تنها در پرتو متافیزیک است که انسان می تواند بین سطوح واقعیت و حالات مختلف هستی تفاوت قائل شود و قادر باشد که در طرح کلی واقعیت، هر چیز را در جای خود نظاره کند.» به عبارت دیگر، دکترین متافیزیکی چیزی جز دانش حق (Reality)  و باطل (illusion) نیست که همان علم مراتب وجودی و اصولی است.

درمتون سنتی و نیز در متون اصحاب خرد جاوید، گاه از متافیزیک به حکمت تعبیر می شود. بر طبق این دیدگاه، حکیم واقعی کسی است که واجد علم برین به حق و واقعیت باشد. ابن مسکویه در کتاب جاویدان خرد، حکمت را اینگونه تعریف می کند : «فاضل ترین و بهترین چیزی که داده شده است بنده را در دنیا حکمت است و مراد از حکمت اینجا دانش چیزهاست چنانکه هست وکردن کارهاست چنانکه سزاوار و لایق است به قدر قدرت آدمی.» این تعریف موجز و شیوا علاوه بر حکمت نظری شامل حکمتعملی هم می شود. از تعاریف گفته شده می توان نتیجه گرفت که قلب متافیزیک، شناخت مبدأ و سرآغاز همه اشیا است. یا به عبارت دیگر علم به وجود است از آن جهت که همه موجودات از وجود بهره ­مند هستند. از سوی دیگر متافیزیک، علم به غایات موجودات نیز هست زیرا سرآغاز، در عین حال علت غایی نیز هست.

«معرفت قدسی» اصطلاح دیگری است که گاه به عنوان معادلی برای متافیزیک به کار رفته است. این واژه نیز از واژگان کلیدی خرد جاوید است که باید معنای دقیق آن دانسته شود . وجه تسمیه این اصطلاح آن است که متافیزیک از این نظرگاه، یک علم قدسی است، علمی که هویت حقیقت را بررسی می کند. به گفته سیدحسین نصر: «توجه به علم مبدأ، هم معرفت قدسی وهم معرفت به قدوسیت در عالی ترین مرتبه آن است، زیرا امر قدسی چیزی جز مبدأ نیست.»

اکنون با توجه به اینکه لفظ قدس و مشتقات آن از قبیل قدوسیت و تقدیس و تقدس، عموما از واژگان حوزه دین هستند و بار معنایی خاصی دارند، سؤالی که به ذهن متبادر می شود این است که نسبت آنها با متافیزیک چیست و استفاده از این اوصاف چه ضرورتی داشته است.

به نظر می­رسد این نام گذاری دست کم دو وجه دارد. نخست اینکه متافیزیک، همان گونه که گفته شد، علم به مبدا و علم به مطلق است و مطلق در سلسله مراتب واقعیت بالاترین جایگاه را دارد که فراتر از هر تعینی است. بنابر این از هرگونه نقص و کاستی و محدودیتی مبرا و منزه است. صفت فوق برای یاد آوری این معنی است که امر مطلق در ورای تغییر و تبدل است و از هرگونه تبدیل زمانی عارض بر اشیاء این جهان و از هر حد و مرز منطقی و مفهومی فراتر است. همین معنا از متافیزیک است که در دوران جدید آن را از نظر کسانی که واقعیت را محدود به جهان پدیداری می دانند، اصطلاحی  بی معنا و گاه مترادف با امور وهمی و خیالی می­سازد .

این ویژگی مبدا را در زبان دین و عرفان با کلماتی همچون قدسیت و قدوسیت بیان می کنند که معادل حکمی آن اصطلاح ترانساندانس (trencendence) یا تعالی است. بدین جهت است که سیدحسین نصر می گوید متافیزیک «معرفت به قدوسیت در عالی ترین مرتبه آن است زیرا امر قدسی چیزی جز مبدا نیست.»

وجه دوم تسمیه متافیزیک به معرفت قدسی، شاید این باشد که حصول این نوع شناخت در گرو پاکی و تقدس شناسنده است، زیرا از نظرگاه خرد جاوید، شناخت متافیزیکی نیازمند آمادگی وجودی است. در توضیح این مطلب می توان گفت اولا متافیزیک نوعی شناخت است که سوژه آن انسان و ابژه آن، امر قدسی یا مبدا یا مطلق است. ثانیا هر شناختی به گونه ای مستلزم نوعی اتحاد میان سوژه و ابژه است. ثالثا مبدا یا مطلق در بالاترین مرتبه قدوسیت (به معنای گفته شده) قرار دارد. از این سه مقدمه می توان نتیجه گرفت که شرط تحقق متافیزیک، مشارکت سوژه در تقدس ابژه است که این تقدس و قدسیت در عمیق­ترین معنای متافیزیکی آن مورد نظر است یعنی رها شدن از بند همه کاستی ها و محدودیت های ناشی از مرتبه فردی و جزئی انسان. از این روست که شوان می گوید: «اگر متافیزیک مقدس است بدین معناست که متافیزیک ممکن نیست به چهار چوب بازی ذهنی محدود شود. سخن راندن از متافیزیک بدون توجه و اهتمام به لوازم اخلاقی مورد نیازش که معیار آن برای آدمی همانا رفتار اوست در برابر خداوند و همسایه اش، کاری نامعقول و خطرناک است.» بنابراین مقدس بودن یا قدسی بودن متافیزیک، به این معناست که فراتر از چهار چوب مفاهیم ذهنی و عملیات عقل استدلالی است.

برای روشن تر شدن رابطه میان قدسی بودن و فرارفتن از چارچوب های ذهنی، نقل توضیحی از رودلف اتو در کتاب امر قدسی بی­ مناسبت نیست. به نظر اتو، بیان ناپذیری، تعبیرناپذیری، غیرقابل توصیف بودن، از چنگ عقل گریختن و پس زدن هر گونه تحلیل مفهومی، از خصوصیات امر قدسی به شمار می رود. او مفهوم قداست یا قدوسیت (holiness) را از کمال اخلاقی و خیر فلسفی متمایز می داند. خداوند یا امر قدسی نه کمال فلسفی است ونه خیر اخلاقی بلکه امری منحصر به فرد  است و قابل فرو کاستن به هیچ مقوله یا مفهوم دیگری نیست. به عبارت دیگر، امر قدسی مجهولی ناشناخته و درک ناپذیر است.

البته منظور اتو این نیست که واژه «مقدس» از معانی اخلاقی تهی است. بلکه معتقد است کاربرد رایج این واژه غیردقیق است. به عقیده اتو مقدس بودن یا قدسیت در دل هر دینی وجود دارد و معنای زنده و هسته باطنی هر دینی است. از نظر واژه شناسی، لفظ عبری قدوس، که به همین صورت در انجیل آمده است (qadosh) معادل واژه یونانی aylos و واژه لاتینی sanctus و به تعبیر دقیق تر sacer  است که همه آنها معادل واژه قدسی هستند.

خلاصه کلام این که مترادف دانستن متافیزیک با معرفت قدسی اولا ناظر به علو و تعالی موضوع این معرفت از هر گونه نقص ومحدودیت ذهنی و مفهومی و وجودی است و ثانیا مبین این نکته است که شرط نیل به چنین معرفتی، برخورداری از کمال اخلاقی و پاکی وجودی است. به عبارت دیگر، صرفا در گرو تیزی و چالاکی قوای ذهنی و نظری نیست. این یکی از تفاوت های مهم میان نظریه شناخت خردجاوید و نظریه های شناخت مکاتب مدرن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۲

در یک تعریف مقدماتی، متافیزیک را می توان بررسی عام ترین خصوصیات واقعیت تعریف نمود. یعنی واقعیت از آن جهت که واقعیت است مورد مطالعه قرار گیرد نه به لحاظ این یا آن بعد خاص از واقعیت. پل فولکیه درکتاب فلسفه عمومی یا مابعدالطبیعه، دو دسته تعریف برای متافیزیک بر می شمارد و بعضی را قابل قبول و برخی را مردود می داند. از جمله به تعریف ارسطو اشاره می کند که فلسفه اولی (یعنی همان متافیزیک) را «علم به هستی از آن رو که هستی است» می داند و معتقد است که ارسطو در این تعریف، متافیزیک را به هستی شناسی مؤول گردانیده است. وی همین نقد را بر تعریف معمول دیگری از متافیزیک نیز وارد می­داند مبنی بر این که: متافیزیک علم به لوازم ضروری ماهیات است، در مقابل علوم تحصّلی که علم به لوازم ممکن واقعیات یا ممکنات است.

در دوران مدرن، تلقی کانت از متافیزیک نقطه عطف به شمار می رود زیرا او حوزه عمل متافیزیک را به «شناخت خودِ شناخت» محدود می کند. در فلسفه نقادی کانت، متافیزیک علم به حدود عقل بشری می شود و نقادی او در واقع به معنای نقادی فرآیند شناسایی است. از نظر کانت، متافیزیک عبارت است از تدوین فهرست مرتب و منظمی از تمام آنچه که بشر می تواند به یاری عقل محض (یعنی بدون مدخلیت تجربه) دریابد. برحسب این تعریف، متافیزیک به فلسفه شناسایی یا نقادی تحویل می گردد. فولکیه این تعریف کانت را غیرجامع می داند وآن را صرفاً تعریف متافیزیک خاص او می داند نه تعریف کلی متافیزیک. نتیجه ضروری دیدگاه کانت آن بود که در فلسفه غرب، رفته رفته متافیزیک به شاخه ای از فلسفه تبدیل شد و به یک عملکرد ذهنی محض تقلیل یافت.

این نکته نیز گفتنی است که تا پیش از کانت، هر دو جنبه شناخت شناسی و هستی شناسی در کنار یکدیگر و به عنوان مکمل همدیگر در جریان های حکمی فلسفی عمده حضور داشتند که بارزترین نمونه آن را می توان در تمثیل خط افلاطون در کتاب جمهوری ملاحظه نمود.

فولکیه سپس با بر شمردن ویژگی های یک تعریف قابل قبول برای متافیزیک، از جمله جامعیت و مانعیت، تعریف پیشنهادی خود را اینگونه ارائه می دهد: «متافیزیک عبارت است از علم به شناسایی و هستی.» مراد فولکیه از اینکه متافیزیک علم به شناسایی است آن است که دراین علم ابتدا به تعیین ماهیت شناسایی و قوای شناختی انسان مبادرت می گردد و سپس درجه اعتبار شناسایی یعنی میزان قدرت و استطاعت انسان در شناخت اشیاء و امور مورد بررسی قرار می گیرد. از سوی دیگر، متافیزیک علم به هستی هم هست بدان جهت که برای بحث از ذوات اشیا از ظواهر آن ها درمی گذرد و با آغاز کردن از علل نزدیک و بی واسطه­ مشهودات، می کوشد تا به علت نخستین اشیاء و امور پی ببرد. توجیه این تقسیم بندی، از نظر فولکیه، آن است که هر گونه شناختی، شناخت نسبت به موجودی است و حصول هر گونه نظری در باب شناسایی، وابسته به حصول نظر شناسنده است نسبت به هستی. همچنین هستی نیز خود در امر شناسایی حضور دارد. پس مسأله شناسایی و هستی دو روی یک سکه اند و با هم ملازمت ضروری دارند.

در توضیح این بیان که یادآور «حیث التفاتی» در پدیدارشناسی هوسرل است، می توان گفت دو قطب سوژه و ابژه یعنی شناسنده و موضوع شناخت، در عین تمایزی که از یکدیگر دارند، واجد نوعی اینهمانی و اتحاد نیز هستند زیرا در غیر این صورت محال است که «شناسایی» تحقق یابد. از این رو می توان نتیجه گرفت «هستی» که وجه غالب در قطب ابژه است، در قطب سوژه نیز حضور دارد و متقابلا، «شناخت» نیز که وجه غالب سوژه است در قطب ابژه حضور دارد.

در ارتباط با متافیزیک نکته دیگری که ذکر آن ضروری است اینکه، از لفظ متافیزیک (مابعدالطبیعه) گاه معنی ماوراء الطبیعه نیز مراد گردیده، چنانکه در سخن نقل شده از توماس آکوئینی دیدیم. در این کاربرد، متافیزیک دیگر علم نیست بلکه منظور از آن محتوا و موضوع این علم است. یعنی مدلول این لفظ صبغه­ کاملا هستی شناسانه پیدا می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۱۰

پس از معرفی اجمالی دیدگاه موسوم به «خرد جاوید»، اینک زمان آن فرارسیده که یکایک محورهای این دیدگاه را با تفصیل بیشتری مورد بررسی قرار دهیم.

ازآنجا که تک تک اجزاء این دیدگاه، یک شبکه درهم تنیده را تشکیل می دهند، انتخاب نقطه آغاز برای توضیح دادن آن کار دشواری است اما در هر حال، چاره ای از آن نیست. با توجه به اینکه مفهوم «متافیزیک» یکی از مفاهیم بنیادی در دیدگاه خرد جاوید است و به نوعی دربردارنده سایر مفاهیم اساسی است، ترجیح می دهم که ادامه بحث را از این مفهوم پی بگیرم.

همان گونه که می دانیم، واژه متافیزیک در اصل از لفظ یونانی متافوسیکا گرفته شده و واضع آن آندرونیکوس رودسیائی است که هنگام تنظیم آثار ارسطو، آن بخش از مباحث را که خود ارسطو «فلسفه­ اولی» نامیده بود، «بعد» (به یونانی: متا) از مباحث مربوط به «طبیعت» (به یونانی: فوسیس) قرارداد و از این جهت سرفصل این قسمت از فلسفه­ ارسطو را «کتابِ بعد از طبیعت» نامید. به مرور این واژه به صورت متافوسیکا یا متافیزیک درآمد و به معنی فلسفه اولی یا علم اعلی وگاه الهیات، اطلاق و استعمال گردید.

برخی از مورخان فلسفه معتقدند که مترجمان لاتینی آثار ارسطو، در فهم اصطلاح متافیزیک دچار خطا و بدفهمی شدند چراکه آن را به معنی «دانش آنچه فراتر از طبیعت است» گرفتند. با این حال، باید گفت چنین برداشتی بی دلیل هم نبوده است زیرا در این بخش از آثار ارسطو از اموری گفتگوشده که به جهان ملموس تعلق نداشته است. بنابر این به مجرد آنکه این نام گذاری صورت گرفت، شارحان در صدد یافتن علل حقیقی آن برآمدند. به عنوان مثال، متافیزیک را علم به جهان فراطبیعی یا جهان غیرمادی فهم کردند. همچنین آن را ناظر به ترتیب زمانی آموختن مباحث فلسفی دانستند، به این معنی که دانشهای متافیزیکی آن دانش هایی هستند که باید پس از مسلط شدن بر دانش های مربوط به جهان فیزیکی (طبیعت) آموخته شوند، چنانکه توماس آکوئینی می گوید: «آن را مابعدالطبیعه یعنی ماوراءالطبیعه می خوانند چون که بعد از مافی ­الطبیعه (فیزیک) قرار می گیرد و ما باید در بحث از آن با ابتدای به امور محسوس، به اموری که محسوس نیست اعتلا پیدا کنیم.»

به هر روی، این علم با اصول اولیه و عالی ترین مبادی و علل سروکار دارد و بنابراین نسبت به فیزیک (علم طبیعت) که عمدتاً نوع خاصی از وجود را مورد بحث قرار می دهد، دارای درجه بالاتری از انتزاع است و از جهت مرتبت شناختی، همچنان که ابن سینا می­گوید، باید آن را «ماقبل ­الطبیعه» نامید.

در ادامه، اشاره مختصری به تعاریف متافیزیک و نهایتا تعریف متافیزیک در دیدگاه خرد جاوید خواهم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۲۳