ادب و اندیشه

آخرین نظرات

24- مرتبه ورای هستی

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ب.ظ

در بخش پیشین گفته شد که بالاترین مرتبه از مراتب واقعیت، ورای هستی است. این مرتبه را عدم یا ناهستی (Non Being) هم نامیده‌اند اما به دلیلی که در ادامه گفته خواهد شد، اصطلاح "ورای هستی" یا "فوق­ وجود" مناسب‌تر است. این مرتبه که رأس هرم واقعیت است، اصل غیرمتصّف یا بی‌چون (Non determined) و مطلق محض یا مطلق درونی است که از هر نوع تعیّن و تقیّد و نسبیتی، حتی تعیّن وجود، منزه و متعالی است.

البته باید گفت که تعبیر «راس هرم واقعیت» در اینجا چندان دقیق نیست و ناشی از محدودیت کلام است، زیرا ممکن است تداعی کننده این باشد که راس هرم از سنخ کل هرم است منتها در بالاترین نقطه قرار دارد، در  حالی که اینگونه نیست. به تعبیر دقیق تر، مرتبه ورای هستی، فراتر از راس هرم است که این همان جنبه تعالی یا ترانساندانس اصل اعلی است.

به گفته سیدحسین نصر، اصل اعلی، ذاتی است که بنیاد همه صورت‌هاست و جوهری است که همه اشیاء در مقایسه با او عرض‌اند. هیچ نسبیت یا اضافه‌ای در او راه ندارد. مطلق و نامتناهی است. منبع و منشأ همه امکانات و حقیقت غائی است.

هر یک از این اوصاف شایسته تامل بسیار است. درک مفاهیمی نظیر ذات و صورت و جوهر و عرض و نسبت و اضافه و مطلق و بی نهابت و مبدا و غایت کمک بزرگی به درک این حقیقت اعلی می کند. از این تعبیرات و توصیفات نباید به سادگی عبور کرد، اگر چه که در اینجا بر دوش کلمات بارهای فوق طاقت نهاده شده است. اصولا هر زمان که بخواهیم اوصاف مراتب عالی واقعیت را در قالب زبان و الفاظ بیان  کنیم، کلمات و  مفاهیم در زیر بار سنگین معانی، خرد می شوند. پیشاپیش باید چشم انتظار ناکامی و شکست باشیم، اما چه چاره که جز این کاری نمی توان کرد.

باری، این مرتبه را به نام‌های الوهیت غیرمتشخص (Impersond Divinity)، غیب مطلق، ذات ورای­ تشخص (The supra personal essence)، اصل متعالی (The supreme principle) و ساحت بی‌قید وشرط (The unconditioned state) نیز ‌نامیده‌اند.

اصطلاح ورای هستی یا فوق وجود در اینجا قدری پرسش‌برانگیز است. قائلین به خردجاوید به‌تبع حکمای پیشین معتقدند که واقع مطلق یا اصل اعلی که حقیقه الحقایق است از هرگونه وصف و توصیف و تعیّن و تقیّدی فراتر است و حتی صفت وجود هم برای او نوعی تعیّن است. بنابراین او ورای وجود و مافوق هستی است.

پرسشی که پیش می‌آید این است که "ورای هستی" دقیقاً چه معنایی دارد. آیا معنای آن، چیزی به‌جز هستی است؟ در این صورت، به نظر می رسد تنها مفهومی که در مقابل مفهوم هستی قرار دارد نیستی است. پس این معنی نمی‌تواند صحیح باشد زیرا سخن در این است که اصل اعلی بر فراز همه هستندگان حضور مطلق دارد. بنابراین تنها شقّ دیگری که می‌ماند این است که بگوییم مفهوم ورای هستی مغایر با هستی نیست بلکه فراتر و عام‌تر از آن است. در مقام تمثیل می‌توان گفت مفهوم «انسان» درعین‌حال که واجد همه ویژگی‌های ایجابی مفهوم ِ«حیوان» است، اما به دلیل برخورداری از صفات و مشخصاتی که «حیوان» فاقد آن‌هاست، مفهومی فراتر و گسترده‌تر است. به همین دلیل گفته شد که در اینجا اصطلاح عدم یا نیستی ممکن است گمراه‌کننده باشد. بنابراین «ورای هستی»، درعین‌حال که هست (و نمی‌تواند که نباشد) هستیش از جنس آنچه ذهن ما از وجود موجودات نسبی اخذ می‌کند فراتر و فزون‌تر است. به نظر می‌رسد اصحاب خرد جاوید برای تأکید بر این تمایز، ترجیح می‌دهند برای مرتبه ورای هستی از واژه “واقعیت” بهره بگیرند تا “وجود”، چنانکه مارتین لینگز می‌گوید: «ذات مطلق ورای وجود منبسط (existence) و ورای هستی است و واقعی به معنای کامل کلمه فقط اوست.»

اما پرسشی که بی‌درنگ به ذهن خطور می‌کند این است که اصولاً «واقعی بودن» به چه معناست و آیا مفهومی فراتر از «بودن» است و اگر چنین است، چه دلیلی دارد که اولی را عام‌تر از دومی بدانیم. به فرض هم که «واقع» با «موجود» تفاوت داشته باشد، آیا اطلاق همین صفت نیز خود نوعی تعیّن به حساب  نمی‌آید؟ به‌عبارت ‌دیگر اگر صفت “وجود” برای اصل اعلی تعیّن محسوب می‌شود چرا صفت “وقوع” این‌گونه نیست؟

پاسخی که می‌توان داد این است که اصولاً هرگونه توصیف کلامی و زبانی، ازآنجاکه تنها در قالب مفاهیم امکان‌پذیر است، خواه‌ ناخواه نوعی تعیّن و محدودیت به حساب می‌آید، زیرا همیشه فاصله‌ای ترمیم‌ناپذیر و شکافی پر ناشدنی میان دال و مدلول وجود دارد که باعث می‌شود زبان و منطق همواره تصویری ناتمام از واقعیت به نمایش بگذارند و به‌ویژه در انتقال مقولات فرازبانی و فرامنطقی، ناکام و نارسا باقی بمانند. به گفته شوان: «تعبیر و بیان به هر صورت که باشد، چیزی نیست مگر رمزی ازآنچه فی‌نفسه قابل‌انتقال نیست.» گنون نیز در همین ارتباط می‌گوید: «هر چه که بتوان دید و شنید و تخیّل کرد و به زبان راند و توصیف نمود ضرورتاً به ظهور و حتی "ظهور مقیّد به‌صورت" متعلق است.»  به همین دلیل است که در گفتگو از مرتبه اصل، عموماً از مفاهیم سلبی و تنزیهی استفاده می‌شود. در حدیث نبوی است که «من عرف الله کل لسانه» و لائوتسه، حکیم بزرگ چینی، می‌گوید :«آنان‌که می‌دانند نمی‌گویند، و آنان‌که می‌گویند نمی‌دانند.» سعدی نیز هشدار می‌دهد که «آن را که خبر شد خبری بازنیامد». مولوی هم از گفتگوی ورای گفتگو و جستجوی ورای جستجو سخن می‌گوید. ویتگنشتاین نیز، اگرچه کاملا برکنار از این مشرب فکری است، رساله منطقی فلسفی خود را با این جمله پایان می دهد: «آنچه نمی توان درباره اش سخن گفت، می باید درباره اش خاموش ماند.»

بااین‌همه، مشی تعلیمی حکیمان خرد جاوید، به پیروی از حکمای پیشین، نشان می‌دهد که گریزی از کلام و محدودیت‌های آن نیست و دست‌کم در سطحی که عقل جزوی انسان مخاطب تعالیم متافیزیکی است، باید این تعالیم را به نحو خردپسند بر اذهان مستعد عرضه کرد تا به‌ تدریج آمادگی لازم را برای شهود عقلانی کسب نمایند. بااین‌حال، ایشان خاطرنشان می‌کنند که این، تنها آغاز راه است و برای وصول به معرفت برتر، یعنی شناخت متافیزیکی، صرف اندیشه ورزی‌های عقل جزوی کفایت نمی‌کند.

باری، برای رسیدن به شناختی اجمالی و ابتدایی نسبت به قله واقعیت، تنها چیزی که درباره آن می‌توان گفت این است که او مطلق و بی‌نهایت است یا مطلقِ بی‌نهایت است. این دو صفت نیز به‌نوعی وجه سلبی و تنزیهی دارند. زیرا مطلق بودن به معنی نفی تقیّد و نسبیت است و نامتناهی بودن به معنی نفی کرانمندی و محدودیت است. دلیل این نحوه بیان آن است که عقل انسان در بدو امر تنها می‌تواند نسبیت و محدودیت را درک کند و رفته‌رفته در اثر تأمل و مواجه‌شدن با هستی‌های کمتر مقیّد و کمتر محدود، به مفاهیم مطلقیت و بی‌کرانگی راه می‌یابد و دست‌کم به‌طور ذهنی می‌تواند آن‌ها را پیش خود تصور کند. قائلان به حکمت جاویدان، معتقدند که انسان می‌تواند با تربیت عقلانی و اخلاقی صحیح به جایی برسد که با برگذشتن از امور و اشیاء نسبی و محدود، به اصل و بنیاد آن‌ها رهنمون شود و دو مفهوم اساسی مطلق و بی‌نهایت را وجودا درک کند و به این حقیقت تفطن یابد که آنچه واقعی است نه هستی‌های نسبی و محدود بلکه اصل و بنیاد همه آن‌هاست.

ضمناً باید به این نکته هم توجه نمود که اصل نخستین را به‌هیچ‌وجه نمی‌توان تعریف کرد. زیرا تعریف منطقی مستلزم وجود جنس و فصل است که جنس اعم از معرَّف است و به‌نوعی بر آن اشراف و احاطه دارد، درحالی‌که اگر فرض کنیم چیزی عام‌تر و فراتر از اصل، وجود دارد به تناقض می‌رسیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۰۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">