32- اشاره ای به مبنای منطقی نظریه مراتب واقعیت
آنچه تاکنون گفته شد اصل مدعای دیدگاه خرد جاوید درباره آموزه مراتب واقعیت بود؛ اکنون باید پرسید که این دیدگاه چه دلیل یا دلایلی برای اثبات این مدعا عرضه می کند. البته در خلال بحث، بطور جسته و گریخته به برخی از دلایل اشاره شد که در اینجا قصد دارم مطلب را با جزئیات بیشتری بررسی کنم.
اهمیت این موضوع از آن جهت است که علم امروزی با همه پیشرفتها و ابزارها و روشهای نوین و خارق العاده اش و با بهره گیری از هوش و استعدادهای عقلی زبده ترین دانشمندان و نخبگان بشری، هنوز در حل بسیاری از رازهای جهان محسوس ناکام مانده است؛ آنگاه چگونه ممکن است برخی کسان تنها با تکیه بر درونبینیها و شهودها و ژرف نگری های خود خبر از عوالم دیگری بدهند که بسی پهناورتر و عظیم تر از این جهان است؟ بدیهی است که پذیرش این مدعا از جانب انسان امروزی که علم را بالاترین مرجع و داور خود قرار داده، سخت دشوار، بلکه محال می نماید.
پیشتر و در بحث متافیزیک، به نقل از یکی از سخنگویان مکتب خردجاوید گفته شد که خطوط کلی سلسلهمراتب واقعیت، توسط عقل کلی و همچنین وحی به ما شناسانده شده است. معنای این سخن آن است که برای اثبات درستی نظریه مذکور نباید به دنبال دلایل منطقی و براهین عقلی به معنای متعارف آن بود (منظور از عقل در اینجا، عقل جزئی است). زیرا حقایق مذکور اصولاً بیرون از حیطه ادراک عقل جزئی اند، همان گونه که قوه لامسه توانایی ادراک محسوسات دیداری را ندارد؛ اگر چه به کلی هم از درک آنها عاجز نیست. به سخن دیگر، نظریه مراتب واقعیت گزارشی از شهود حکما یا وحی انبیاء است که تن به استدلال منطقی نمیدهد، بنابراین تنها مبنای منطقی قابل تصور برای پذیرش آن، این است که آن را بهعنوان اصل موضوع (axiom) تلقی کنیم و درعینحال نشان دهیم که در نظر گرفتن این اصل موضوع بهترین راه برای تبیین همه واقعیت های موجود است و نادیده گرفتن آن موجب بروز کاستی های جبران ناپذیر در هستی شناسی و شناخت شناسی می گردد. بحث بیشتر دراینباره منوط به بررسی قوای شناختی انسان و بررسی عملکرد و توانایی هریک از این قواست که در بخش های بعدی مطرح خواهد شد.
با این حال برخی از قائلین به خردجاوید کوشیدهاند تا با مراجعه به حقایق تاریخی و یا استناد به خودشناسی و تأمل در خویشتن، نوعی دلایل تمهیدی یا حمایت کننده در جهت اثبات این آموزه فراهم سازند.
یک دلیل این است که در گستره وسیعی از فرهنگهای سنتی و در زمان ها و مکانهای متعدد، و گاه بسیار دور از هم، چارچوب های اصلی این آموزه با الگوهای تقریبا مشابه مطرح گردیده به حدی که از تواتر آنها میتوان نوعی یقین نسبی حاصل نمود؛ و اصولاً این نکته در خور تأمل بسیار است که تنها در سه چهار قرن اخیر است که طرح کلی مراتب وجود با چالش دانشمندان و اهل علم مواجه شده و مورد انکار یا بی توجهی قرار گرفته است.
دلیل دوم راجع به کسانی است که این نظریه را ارائه کرده یا آن را پذیرفته اند. اگر بپذیریم که انسان های تاریخ سازی همچون پیامبران و افراد شاخصی که از آنها بهعنوان بزرگترین حکیمان و اندیشمندان نوع بشر یاد میشود، موسس و مروج این نظریه بوده اند؛ آنگاه ساده اندیشی است که همه آنها را به نادانی و عدم درک صحیح متهم کنیم و تصور کنیم که فقط بشر مدرن توانسته بر این جهل و نادانی غلبه کند. و حتی اگر بنا را بر درستی نظریه پیشرفت و تکامل بگذاریم، باز هم جای این پرسش هست که از کجا میتوان مطئمن بود که بشر امروز در قیاس با آیندگان بر خطا نباشد؟
دلیل سوم مبتنی بر نوعی درک بی واسطه درونی است. به عنوان نمونه تیتوس بورکهارت (یکی از مروجان دیدگاه خردجاوید) میگوید انسان به آسانی تفاوت میان بدن و نفس خود را در مییابد، و از سوی دیگر، نفس هم که خود بستر تحولات مداوم است، موضوع شناسایی مرتبه بالاتری است به نام عقل کلی که برتر از هر اندیشهای و منشأ هر یقینی است. وی سپس نتیجه می گیرد که این ذومراتب بودن هستی انسانی، نمونهای از ذومراتب بودن کل هستی و واقعیت است که انسان با تأمل در آن و از رهگذر آن میتواند بهمراتب گوناگون واقعیت رهنمون شود.
به نظر میرسد دلیل اخیر در تقابل با یافتهها و ادعاهای علوم شناختی و شاخه ای از فلسفه است که به فلسفه ذهن مشهور شده است. در مباحث مذکور مفاهیمی همچون نفس و روح که به نظر میرسد غیرمادی و غیرجسمانی هستند صرفاً پدیدارهای فرعی (epiphenomena) منتسب به فیزیولوژی مغز و اعصاب انسان به شمار می روند که هیچ مابازاء خارجی ندارند و با از هم پاشیدن کالبد جسمانی انسان، همه این مقولات هم از بین میروند؛ درست مثل رایانهای که اجزاء آن نابود شود. بنابراین، دستکم از نگاه متخصصان علوم شناختی و برخی از اصحاب فلسفه ذهن، استناد کردن به معرفت نفس و علم حضوری انسان نسبت به خویش نمیتواند دلیل قابل قبولی برای مدعای مذکور باشد.
بحث بیشتر درباب مبنای منطقی نظریه مراتب واقعیت، نیازمند طرح مباحث دیگری است که در آینده مطرح خواهد شد. پس از آن مجددا به این موضوع برخواهم گشت. عجالتا باید توجه کرد که این نظریه یکی از اصلی ترین آموزه های متافیزیک است و بنابراین اگر بتواند از بوته نقادی های سخت و دقیق عقلانی به سلامت بیرون بیاید کامیابی بزرگی برای متافیزیک رقم خواهد خورد.