36- ویژگی های عقل
پیشتر گفته شد که در نظریه شناخت افلاطون، مراتب هستی شناسی و مراتب معرفت شناسی با یکدیگر تناظر کامل دارند. در انسان، به منزله عالم صغیر، مراتب هستی شناسی را می توان تحت سه عنوان درجه بندی نمود. این سه مرتبه عالم ظهور به ترتیب در روح (spirit)، نفس (soul) و جسم (body) انسان نمایانگر میشود. از دیدگاه معرفتشناسی، روح متناظر با عقل کلی، نفس متناظر با عقل جزئی و جسم متناظر با حس است. در ادامه این بخش به بررسی هر یک از این سطوح معرفت شناختی می پردازیم. اما پیش از آن نگاهی می اندازیم به ویژگی های کلی عقل انسانی.
شوان معتقد است که مشخصه ذاتی عقل انسانی مرکزیت و تمامیت آن است و مراد وی از مرکزیت و تمامیت عقل این است که ظرفیت ادراک مطلق را دارد: «هر انسانِ واجد قلب سلیم فهمی از مطلق خواهد داشت.» در اینجا کاربرد اصطلاح «قلب سلیم» نیز در خور توجه است که تعبیری دینی است. در بحث عقل کلی درباب رابطه قلب با عقل توضیح داده خواهد شد.
از این گذشته، ظرفیت ادراک مطلق، به انسان ظرفیت فهم امر نسبی را هم می دهد که شوان از آن به «ظرفیت ادراک عینی ساختن» تعبیر می کند. وی معتقد است انسان بدون مشاهده مطلق، از طرفی، و قدرت تعمق عقلی در مقیدات (از طریق ارجاع به مطلق)، از طرف دیگر، در سطحی مادون عقل خود و نتیجتاً مادون انسانیت خود به سر خواهد برد. براین اساس، حیوان نه از مطلق فهمی دارد و نه نتیجتاً از مقید.
مقایسه ای که در اینجا میان انسان و حیوان صورت گرفته در مواضع دیگر هم تکرار می شود از جمله: «اگر در انسان مستقیماً چیزی از مطلق وجود نمی داشت تنها جانوری در بین جانوران می بود. تنها انسان است که می تواند از عالم بیرون شود، و این قابلیت موید (یا مسبوق به) این است که وی به نحوی تجسّد مطلق است.» در اینجا پرسشی پیش می آید که اگرچه ربط مستقیمی به بحث فعلی ندارد، اما در جای خود قابل تامل است و آن اینکه حتی اگر بپذیریم که حیوان درکی از مطلق ندارد -گزاره ای که خود نیازمند اثبات است- تجربه عادی و روزمره نشان می دهد که هر حیوانی برای صیانت ذات و ادامه بقای خویش باید فهمی از امور مقید داشته باشد.
شوان در عین حال با تکیه بر همین استعداد عقل انسانی (یعنی توانایی ادراک مطلق)، استدلالی برای اثبات واقعیت مطلق و متعاقب آن، وجود واقعیت نسبی، اقامه می کند که بر تناظر میان ظرف و مظروف استوار است. خلاصه استدلال وی این است که عقل کلی به واسطه بهره ای که از مطلقیت دارد، وجود امر مطلق را ثابت میکند، زیرا مفهوم «مطلق» در هیچ یک از تجربیات درونی و بیرونی انسان حضور ندارد و لاجرم باید علتی فراانسانی داشته باشد. به عبارت دیگر، «"واقعیت مطلقی" هست، نه از آن رو که ما به آن معتقدیم بل از آن رو که آن را میشناسیم. و آن را می شناسیم چون در عقل کلی که ساحت فوق شخصی ماست عین اوییم.» این استدلال یادآور یکی از براهین دکارت بر وجود خداوند است که به برهان «علامت صنعتی» معروف است و در تامل سوم از کتاب تاملات مطرح گردیده است.
درباب وحدت میان عقل کلی و موضوع شناسایی آن که در اینجا اشاره ای به آن شده، در بخش های بعدی توضیح داده می شود.