37- عقل کلی و تعقل شهودی – بخش یکم
پس از مقدمه ای که در نوبت پیشین درباره ویژگی های کلی عقل گفته شد، اینک به بررسی سطوح معرفتی شناختی انسان می پردازیم. بالاترین سطح معرفت شناختی متعلق به عقل کلی است. عقل کلی به لاتین intellectus و به یونانی نوس (Nous) نامیده میشود. در مکتب مدرسی قرون وسطی، اصطلاح فنی و دقیق intellectus لاتین، به عنوان معادلی برای نوس یونانی، بر قوه ای اطلاق می شد که امر متعال را مشاهده و درک می کند. این عقل، شهودها و واقعیتهایی را از مرتبه فوق پدیداری دریافت و ادراک می کند. به تعبیر عارف بزرگ آلمانی، مایستر اکهارت، چیزی در نفس هست که نیافریده و نیافریدنی است. این همان عقل شهودی یا عقل کلی است که قوه ای غیرشخصی، نامشروط و پذیراست و عینیت تعقل شهودی نیز از همین جا ناشی میشود. این عقل در سوژه الهی مشارکت دارد و قادر به تماس مستقیم با واقعیت مطلق است. منظور از عینیت این است که عقل کلی اشیاء را چنان که هستند می بیند، یعنی در بافت کلی شان و لذا هم از جهت نسبیت آنها و هم از جهت شفافیت متافیزیکی؛ و در عین حال عینی نگر و واقع بین است؛ یعنی بدون تاثیر پذیرفتن از مطامع و منافع شخصی یا جانبداری از وجه خاصی از واقعیت، صرفا حقیقت اشیا در نظر اوست (الدمدو). در فرهنگ غربی، به مرور زمان واژه intellect غنای معنایی خود را از دست داده و مترادف با reason یا mind تلقی شده است. بنابر این در هنگام استفاده از این اصطلاح، باید همواره معنای دقیق آن را مد نظر داشت.
به لحاظ تاریخی، گنون نخستین کسی است که در غرب جدید، علاوه بر بازگرداندن معنای حقیقی متافیزیک به آن، مفهوم عقل کلی را نیز دیگر بار زنده کرد. شوان در این باره میگوید: «در اینجا شایستگی عظیم آراء گنون آشکار می گردد: به یادآوردن آنچه تفکر مدرن در شیوه کلاسیک اندیشه به فراموشی سپرده و یا در پی آن است که به فراموشی بسپارد، یعنی تمایز ذاتی بین شهود عقلانی (intellectual intuition) و عمل ذهنی (mental operation) و یا به عبارت دیگر بین عقل کلی که امری کلی (Universal) است و عقل جزئی (Reason) که فردی و حتی به طرزی ویژه بشری است و این راه را بر همه نظریه پردازیهای فاقد خصلت متعالی می بندد. به راستی که برای رسیدن به حقیقت، شخص بایستی که در درون خویش- اگر ممکن باشد- قوه تعقل با عقل کلی را بیدار کند نه اینکه بکوشد تا به مدد عقل جزئی حقایقی را «تبین» کند که نمیتواند آن را "ببیند".»
شوان در جای دیگری، هنگامی که از عرفان سخن می گوید، معتقد است که «عرفان از قلمرو ذهنی و به طریق اولی ازقلمرو احساسات برمی گذرد. این برگذشتن حاصل شأنِ "به نحو فوق طبیعی، طبیعی" عقل کلی است، یعنی مشاهده ذات تغییر ناپذیر و مشاهده خودی مطلق که عبارت باشد از وجود و وجدان و وجد.» در این نقل قول چند نکته مهم مندرج است. یکی اینکه شهودات عقل کلی فراتر از قلمرو ذهنیت و احساسات فردی است. دوم اینکه در وصف شان عقل کلی، از عبارت متناقض نمای طبیعی به نحو فوق طبیعی استفاده کرده و سوم اشاره به سه گانه هستی و آگاهی و خوشی (یا سعادت) که یکی از سه گانه های مهم مکتب ودایی است که البته در سایر متافیزیک های سنتی، از جمله عرفان اسلامی، نیز معادل هایی دارد. شاید در آینده اگر مجالی دست داد در این باره توضیحاتی داده شود.