38- عقل کلی و تعقل شهودی – بخش دوم
در ادامه مبحث سطوح معرفت شناختی انسان رسیدیم به عقل کلی. بالاترین مرتبه عقل انسانی متعلق به عقل کلی است که در واقع نمایانگر سوژه مطلق در مرتبه انسانی است. در توضیح اصطلاح «سوژه مطلق» باید برگردیم به مبحث مراتب واقعیت. در مرتبه ورای هستی، ذات بی چون یا مطلق، هم جنبه شناسندگی دارد و هم جنبه شناخته شوندگی. یعنی هم شناسنده است و هم موضوع شناخت. با توجه به مطلقیت این مرتبه، می توانیم جنبه شناسنده مطلق را سوژه مطلق بنامیم و به همین ترتیب جنبه شناخته شونده آن را ابژه مطلق بنامیم. البته این تفکیک به لحاظ تحلیل ذهنی است وگرنه در آن مرتبه هیچگونه دوگانگی وجود ندارد. به عبارت دیگر، سوژه مطلق با ابژه مطلق متحد و یگانه است و شناخت در آن مرتبه، به واسطه اتحاد و یکی بودن سوژه با ابژه صورت می پذیرد. در مرتبه عقل کلی نیز شناخت از راه اتحاد سوژه و ابژه حاصل می شود و محتوای آگاهی آن در کنه ضمیرش حضور دارد و بین او و ابژه فاصله ای نیست. به این ترتیب «عقل در حقیقتِ خود با عین متعالی خود، یعنی با واقعیت محض، که سرچشمه همه پدیدارهای ممکن است، یکی است. این واقعیت همان جوهر عقل کلی فوق شخصانی است. خدای تعالی در واقعیت وجودی و نیز فوق وجودی خود علم محض است به ذات خود و یا به خودی مطلق، و عقل کلی هیچ نیست مگر پرتو بواسطه و هم بی واسطۀ از این علم تغییر ناپذیر.» (شوان) بنابراین عقل کلی محض به عقیده شوان فراتر از دو قطب مکمل سوژه-ابژه است و در وجود فوق شخصانی خود مقیم است و در این دو قطب وارد نمیشود.
باید توجه کرد که عقل کلی عین خودی مطلق نیست اما غیر از آن هم نیست؛ و به واسطه همین عدم غیریت است که می تواند درکی از خودی مطلق داشته باشد وگرنه به هیچ وجه نمی توانست راهی به سوی شناخت مطلق پیدا کند.
به واسطه این یگانگی و علوّ عقل کلی و اتصال آن با خودی مطلق، می توان گفت «استبصارهای عقل کلی (intellectual vision) واجد نوعی نظر کلی و از بالا به امور است.» (تیتوس بورکهارت) به عبارت دیگر، عقل کلی بر فراز همه تمایزات میان سوژه و ابژه، درون و بیرون، و ذهن و بدن قرار دارد. تا زمانی که شناسنده و موضوع شناخت جدا از همند، علم غیرمستقیم و جزوی باید شکاف میان این دو را پر کند، که این همان تصدیق و درک نظری است. اما شناخت عقل کلی، که به آن تعقل شهودی گفته می شود، شناختی بی واسطه و رویاروی است.
یکی از نتایج مهم این بحث این است که عقل کلی قوه ای عام و عالمگیر و خارج از تصرفات فردی است. بنابراین اگرچه یک قوه است اما در تصرف انسان نیست بلکه انسان در تصرف اوست زیرا قوه ای است که فراتر از فردیت و جزئیت است. عقل کلی امری انتزاعی نیست بلکه نیرویی حقیقی است که آثار و نتایج مشهود و قابل لمس دارد. به عبارت دیگر، در شهود عقلی، عقلِ انسان محتوای تجربه آگاهی را به آن تحمیل نمی کند بلکه کاملاً زیر سیطره آن قرار دارد. به تعبیر سیدحسین نصر، حقیقتی که در ذهن انسان فرود میآید مانند عقابی است که بر قله کوهی فرود میآید یا چاه عمیقی که یکباره فوران می کند: «حقیقت حکمی که انسان از راه تجربه معنوی دریافت می کند نتیجه قوه ذهنی نیست بلکه از حقیقت خود آن تجربه ناشی میشود.»
در واقع عقل است که انسان را انتخاب می کند و آگاهی را به او عطا می نماید. به همین دلیل گاه این قوه را عقل فعال می خوانند که البته با ویژگی پذیرندگی و انفعال آن که پیشتر ذکر شد تناقضی ندارد زیرا خصلت پذیرندگی آن اشاره به کیفیت دریافت حقایق متعالی دارد که متضمن عینیت آن حقایق است.