ادب و اندیشه

آخرین نظرات

40- عقل کلی و تعقل شهودی – بخش چهارم

جمعه, ۹ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۰۶ ب.ظ

پس از توضیحاتی که تا اینجا درباب عقل کلی داده شد، اکنون باید دید که منظور از تعقل شهودی یا شهود عقلانی چیست. همان گونه که گفته شد، عقل کلی به یونانی Nous و به لاتین Intellectus نامیده می‌شود. بر همین سیاق، عملکرد عقل کلی را در زبان یونانی با فعل noein و در لاتین با لفظ intellectum بیان می کنند که هر دو به معنی درک کردن با عقل کلی است. به عبارت دیگر، فعالیت عقل کلی یا روح، شناخت و داوری حقیقی است.

ذکر این نکته خالی از فایده نیست که «واژه intellectual (انتلکتوئل) هم که امروزه بیشتر بر گرایش خاص به نظریه پردازی یا سایر اقسام تفکر بحثی واستدلالی و همچنین افراد اهل فکر و روشنفکر اطلاق می شود، در اصل بر حیات ذهنی آگاه در همه شکل­های آن دلالت می کند.» اصولاً اهل حکمت جاویدان، میانه خوبی با روشنفکری ندارند. زیرا تأکید آن بر فکر است که تنها یکی از کارکردهای عقل جزئی است. بنابراین می‌توان انتظار داشت که گرایش هایی همچون روشنفکری دینی یا نواندیشی دینی، از آنجا که پایگاه خود را فکر و اندیشه به معنای مدرن آن قرار می دهند، و دین را تنها در پرتو این دیدگاه ارزیابی می کنند، در دیدگاه خردجاوید جایگاهی ندارند.

برگردیم به بحث درباب شهود عقلانی؛ متاسفانه در زبان فارسی اصطلاحی تک واژه ای برای انتقال این مفهوم وضع نشده یا اگر هم بوده (که قطعا بوده و در اصطلاحات آیین زرتشتی وجود داشته است) به فراموشی سپرده شده و ناگزیر آن را به «شهود عقلانی» و یا «تعقل شهودی» ترجمه می کنند. البته برخی از مترجمان، معادل فارسی خرد را برای این معنی برگزیده اند که هرچند در اصل به همین معنی بوده اما به مرور زمان معنای عام تری پیدا کرده بطوری که می توان گفت امروزه واژه خرد اشاره دارد به مطلق عقل، اعم از عقل کلی، عقل جزیی، عقل نظری و عقل عملی. نکته جالب توجه این است که به لحاظ ریشه شناختی، ظاهراً «خرد» فارسی با kardia یونانی وcor  لاتین و heart انگلیسی هم ریشه است. بر این اساس خردی که در گذشته به معنای عقل کلی به کار می رفته، در متون حکمی و عرفانی فارسی تبدیل به «دل» یا معادل عربی آن، «قلب»، شده است.

مفهوم تعقل شهودی در همه سنت ها با نام های مختلف وجود داشته است. به عنوان نمونه می توان به اصطلاح Gnosis (عرفان) اشاره نمود که دلالت بر معرفت فوق عقل استدلالی نسبت به واقعیات فوق عالم تکوین دارد و معادل سانسکریت آن جنانه (jnāna) است که شناخت به کامل­ترین معنای آن است. (الدمدو)

به تعبیر دکترنصر، تعقل شهودی را در یک کلام می توان «درک مستقیم و بی واسطه حقیقت، چنانکه هست» توصیف نمود. شهود عقلی، درک حضوری حقیقت است. مستلزم ادراک وجود است چه خود وجود و چه وجود اشیا. حس وجود با سرشت عقل کلی سرشته شده است. در روند شهود عقلی این گونه نیست که انسان به‌واسطه اینکه موجودی متفکر است مقولات فکری خود را بر آنچه که شهود کرده تحمیل نماید؛ بلکه خود معرفت و آگاهی در شخص تحقق می­یابد و بنابراین، «هویت حقیقت چیزی جز آگاهی نیست.»

به بیان دیگر، «شهود عقلی نوعی روشن شدن یا اشراق است نه فراگرفتن، زیرا عقل کلی در کنه ذاتش با اصل وجود اشیا یکی است.» (کاتسینگر به نقل از شوان) از این رو، برای رسیدن به شهود عقلی باید آن را در جوهر فوق شخصی خرد آدمی جستجو کرد. یعنی انسان باید از فردیت خود فراتر برود تا فضایی برای عمل کردن عقل کلی باز شود. به عبارت دیگر، صرف دانش نظری برای تحقق شهود عقلانی کفایت نمی کند. به همین دلیل است که شوان عرفان را مترادف با تحقق معنوی می داند که همان معرفت محصل و وجودی است. بنابراین، به نظر می رسد همه آنچه که عرفایی مانند مولانا درباب رجعت به درون و کشف حقایق در درون خویش، بیان می کنند، ناظر به همین نحوه شناخت و معرفت است. براین اساس گفته شده است که عقل کلی برتر از آدمی است و فروتر از خدا؛ بنابراین شهود عقلی در واقع لطف دائم و فطری خداوند است به انسان که او را در علم خود شریک می سازد.

پیش از ادامه بحث لازم است توضیحی درباره اصطلاح شهود (Intuition) و معنای دقیق آن در ترکیباتی همچون شهود عقلی یا تعقل شهودی داده شود. گنون معتقد است اشراق و شهود واقعی غیر از آن چیزی است که فلاسفه معاصر از آن سخن می­گویند. شهود این فلاسفه جنبه محسوس دارد درصورتی‌که اشراق واقعی، مافوق امور استدلالی است. برای درک بهتر سخن گنون می توان گفت در متون حکمی فلسفی عموما معانی زیر از واژه شهود فهمیده می شود (مبنای این تقسیم بندی را از کتاب «مثل فیلسوف نوشتن» نوشته ای. پی. مارتینیک گرفته ام) :

  1. قضاوت شخص راجع به مسئله ­ای پیش از آنکه به‌طور جدی به آن اندیشیده شود. در این معنی، شهود مبدأ عزیمت تأمل فلسفی است که بعد از آن ممکن است رد یا تأیید شود. (مارتینیک) این نوع شهود را می توان شهود معمولی نامید که نوعی درک فوری، بدون در نظر داشتن ریزِ مولفه­ هاست. به عنوان نمونه، در ابتدای پیدایش حساب دیفرانسیل و انتگرال، لایب نیتس به  نحو شهودی مفهوم بی­نهایت کوچک ها را ابداع کرد بدون اینکه درک منطقی کاملی از آنها داشته باشد. ریاضیدانان بعدا این مبنای منطقی را فراهم کردند.
  2. در فلسفه کانت شهود به معنی تجربه حسیی است که هنوز به قالب مفهوم درنیامده است؛ یعنی مقولات فاهمه بر آن اطلاق نشده است. (همان)
  3. معنای سوم شهود، روش یا قوه غیرحسی و غیراستدلالی شناخت حقیقت است. این معنا به ویژه در فلسفه افلاطون، فلسفه نوافلاطونی و تا حدودی در فلسفه های ایدئالیستی مورد توجه است. (همان)

گذشته از معنای کانتی شهود، می توان معنای اول را به نوعی مادون عقل استدلالی و معنای سوم را مافوق آن تلقی نمود. شهود هنرمندان هم از آنجا که در عالم خیال واقع می‌شود، غیر از شهود عقلانی است که مافوق آن است زیرا این شهود ذاتاً فوق صوری است و به همین دلیل به آن «رویت با چشم دل» نیز می­گویند. پیداست که منظور ما از شهود عقلانی، همان شهود نوع سوم است.

اکنون که معنا و مفهوم عقل کلی و عملکرد آن یعنی تعقل شهودی تا اندازه ای روشن شد، هنوز یک پرسش اساسی باقی می ماند و آن اینکه چگونه است که عموم انسان ها با وجود برخورداری از این قوه، نسبت به آن و محتوای آن آگاهی ندارند. به راستی این چه قوه ای است که اغلب آدمیان از وجود آن بی خبرند یا حتی اگر به آنها خبر از وجود چنین قوه ای داده شود به سادگی آن را انکار می کنند؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۰۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">