ادب و اندیشه

آخرین نظرات

46- اثبات وجود عقل کلی – بخش دوم

جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۳ ب.ظ

در پایان قسمت قبل رسیدیم به این نکته که اگر گفته شود موجودی هست که صرف وجودش دلیلی برای اثبات آن می باشد استدلال قابل قبولی نیست و بدیهی است که چنین دلیلی در پیشگاه ضعیف ترین عقول هم پذیرفتنی نیست. پس قاعدتا مقصود شوان و هم فکران او چنین نوع استدلالی نیست.

اصل سخن شوان این است که هرکس که در خمیره ذات و فطرتش مایه ای از حقیقتی متافیزیکی نهفته باشد در مواجه با دلیل یا اشارتی که یادآور آن حقیقت باشد، احساس می کند که با امری آشنا مواجه شده و بنابر این بدون نیاز به هیچ امر اضافی دیگری درستی آن حقیقت را خواهد پذیرفت.

شوان در ادامه فقره ای که نقل شد توضیح می دهدکه هر دلیل بنا به تعریف نسبی است و دلیل مطلق عین مدلول خود است. زیرا دلیل کم و بیش از مدلول خود جداست، اما درعین‌حال چیزی از مدلول در دلیل هست و همین است که اعتقاد به آن مدلول را بر می انگیزد. به تعبیر فروغی بسطامی، چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست.

به‌عبارت‌دیگر در اینجا موضوع "بداهت" مطرح می‌شود. یعنی شهود عقلی، گونه­ ای احساس کردن یا ادراک بی واسطه در مراتب فوق حسی است. همان قدر که مطالبه دلیل برای ادراک محسوسات در جهان حسی بی معناست، اثبات دریافت­های بدیهی عقل کلی هم بی مبناست؛ البته به شرط اینکه شخص مدرِک توانایی و آمادگی لازم برای چنین ادراکی را داشته باشد. به بیان دیگر، حقایق متافیزیکی، در عمق ضمیر و فطرت انسان به نحو بالقوه موجود است تنها کاری که دلیل و استدلال انجام می دهد بالفعل کردن آن حقایق است و همین بالفعل شدن است که نشان دهنده وجود آنهاست.

مولانا درجای جای مثنوی و با بیان ها و تمثیلات گوناگون این نکته را مطرح کرده است. از جمله در دفتر دوم، و ذیل عنوان «بیان دعویی که عین آن دعوی گواه صدق خویش است» با ذکر چند تمثیل، موضوع را اینگونه بسط می دهد:

 گر تو هستی آشنای جان من / نیست دعوی، گفت معنی‌لان من

گر بگویم نیم‌شب پیش توم / هین مترس از شب که من خویش توم

این دو دعوی پیش تو معنی بود / چون شناسی بانگ خویشاوند خود

پیشی و خویشی دو دعوی بود لیک / هر دو معنی بود پیش فهم نیک

قرب آوازش گواهی می‌دهد / کین دم از نزدیک یاری می‌جهد

لذت آواز خویشاوند نیز / شد گوا بر صدق آن خویش عزیز

باز بی الهام احمق کو ز جهل / می‌نداند بانگ بیگانه ز اهل

پیش او دعوی بود گفتار او / جهل او شد مایه انکار او

پیش زیرک کاندرونش نورهاست / عین این آواز معنی بود راست

یا به تازی گفت یک تازی‌زبان / که همی‌دانم زبان تازیان

عین تازی گفتنش معنی بود / گرچه تازی گفتنش دعوی بود

یا نویسد کاتبی بر کاغدی / کاتب و خط خوانم و من امجدی

این نوشته گرچه خود دعوی بود / هم نوشته شاهد معنی بود

یا بگوید صوفیی دیدی تو دوش / در میان خواب سجاده‌بدوش

من بدم آن وآنچ گفتم خواب در / با تو اندر خواب در شرح نظر

گوش کن چون حلقه اندر گوش کن / آن سخن را پیشوای هوش کن

چون ترا یاد آید آن خواب این سخن / معجز نو باشد و زر کهن

گرچه دعوی می‌نماید این ولی / جان صاحب‌واقعه گوید بلی

پس چو حکمت ضاله مؤمن بود / آن ز هر که بشنود موقن بود

چونک خود را پیش او یابد فقط / چون بود شک چون کند او را غلط

تشنه‌ای را چون بگویی تو شتاب / در قدح آبست بستان زود آب

هیچ گوید تشنه کین دعویست رو / از برم ای مدعی مهجور شو

یا گواه و حجتی بنما که این / جنس آبست و از آن ماء معین

یا به طفل شیر مادر بانگ زد / که بیا من مادرم هان ای ولد

طفل گوید مادرا حجت بیار / تا که با شیرت بگیرم من قرار

در دل هر امتی کز حق مزه ‌ست / روی و آواز پیمبر معجزه ‌ست

چون پیمبر از برون بانگی زند / جان امت در درون سجده کند

زانک جنس بانگ او اندر جهان / از کسی نشنیده باشد گوش جان

مولانا در این چند بیت مطالب مهمی را مطرح می کند که کاملا با بحث حاضر مرتبط است. از جمله اشاره به حدیث معروف «حکمت گمشده مومن است» بیان دیگری از نظریه یادآوری افلاطون است. و یا تمثیل فرد عرب زبان که به عربی می گوید من زبان عربها را می دانم، در واقع موید این مطلب است که در اینجا تاثیر وجودی خود مدعاست که دلیل پذیرش آن را فراهم می کند نه استدلال و برهان به شیوه منطقی متعارف. در بخش بعدی این موضوع را پی می گیریم.

توضیح: در بیت اول، معنی لان به  معنی پرمعنی است.

به نقل از لغت نامه دهخدا: پسوند لان در این معنا معادل «سار» است که جا و مقام و محل انبوهی و بسیاری چیزها باشد مانند نمک سار و شاخ سار چه نمک سار را نمک لان نیز گویند. نمک لان، یعنی نمک زار؛ شیرلان، شیرلانه یا جای بسیارشیر و جای شیرناک و شاید اردلان و کندلان نیز ازین قبیل بود و این کلمه مزید مؤخر بعض امکنه باشد: مالان. سبلان. سولان. بولان. بغلان. بقلان. بملان. ختلان. وذلان. لاک مالان. بشکلان. ششکلان (محله ای به تبریز). سنبلان. کندلان. و شاید که لان در آخر کلمات مرکبه مذکور مخفف لانه و توسعاً به معنی جای و معدن باشد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۲۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">