ادب و اندیشه

آخرین نظرات

۲ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

پس از ذکر مقدمه، می خواهم به بحث معنا و مبنای سمبولیسم از دیدگاه خردجاوید بپردازم. ابتدا باید دید که تعریف دقیق سمبول در این دیدگاه چیست. گنون در باب سمبول  می گوید: «خوب است همیشه این قانون اساسی عمومی را در خاطر گرفت که بین واقعیت در دست یا شیء محسوس (این دو یک چیز است) که به عنوان رمز اختیار می شود و آن معنی و اصل مابعدالطبیعی که مطلوب است تا حد ممکن به رمز نموده شود تناظر قیاسی همواره بر سبیل عکس است.» قید «تاحد ممکن» در این تعریف از آن روست  که اصل متافیزیکی به هرحال امری فوق صوری است که هیچگاه تمامت آن در یک صورت معین، و اصولا در هیچ صورتی نمی گنجد و همواره از آن فراتر می رود. بر این مبنا، بطور خلاصه سمبول را می توان «تجلی بی‌واسطه و غیرنظری واقعیت معنوی» تعریف کرد (بورکهارت). بی واسطه و غیرنظری بودن سمبول به طبیعت بصری، تجسّمی و غیرمفهومی آن اشاره می کند که در ارتباط با قوه خیال است. بیان دقیق تر تعریف یاد شده، باز هم از زبان بورکهارت، چنین است که سمبول «بازتاب مشهود مُثُل واعیان ثابته است که با اصطلاحات صرفاً عقلی، کاملاً قابل بیان نیست.» از آنجا که تعریف اخیر، ناظر به مثل افلاطونی است، لازم است درباره نسبت میان سمبولیسم و نظریه مثل قدری توضیح داده شود.

بیان فلسفی سمبولیسم را می توان در نظریه مثل افلاطون مشاهده کرد. رابطه سمبولیسم با نظریه مثل بدین گونه قابل بیان است که هر شیء محسوس، واجد مثالی معقول است که در اصل، "حقیقت" آن  شیء به شمار می رود؛ و در قیاس با آن حقیقت، وجود ملموس و محسوس شیء چیزی جز "مجاز" نخواهد بود.

در فلسفه افلاطون، اساس سمبولیسم، به علت نمونه‌ای برمی‌گردد. علت نمونه ای، یکی از علل شش گانه در فلسفه افلاطون است. علت نمونه‌ای، حقیقتی الهی است که خود را در اشیاء مخلوق ظاهر می‌سازد. در اینجا منظور از حقایق الهی، همان ذوات زنده معقول در فلسفه افلاطون است که به تعبیر الهیاتی، هر یک از آنها اسمی از اسماء الهی است.

بنابر این، به تعبیر بعضی از حکما، هر موجودی متجلی کننده حقیقتی الهی است، یعنی در سایه یکی از اسماء الهی قرار می گیرد و آن حقیقت یا اسم، مدل یا نمونه ای برای وجود این موجود است. وجه تسمیه علت نمونه‌ای هم از همین جا آمده است. درواقع، مثل افلاطونی همان ذوات زنده معقول هستند و حقیقت مقوم هر شی (یا همان علت نمونه‌ای آن) نامی از نام‌های خداوند است. از این رو، به تعبیر سیدحسین نصر، میتوان گفت که «سمبولها بازتاب‌های ثبات در عالم تغییر هستند». زیرا ایده ها ذوات ازلی و ابدی و فارغ از صیرورت  و تغییر و تحول هستند.

بنابر این، سمبول یعنی نماینده. هر سمبولی نماینده یک حقیقت اعلی است که همان علت نمونه ای است. واضح است که این موضوع با آنچه که مد نظر سمبولیست های اوایل قرن بیستم بوده تفاوت بسیار دارد. آنها سمبول را قرارداد می دانستند. کوماراسوامی، رمزپردازی این گروه را تخیلات عاطفی آماتورهایی می داند که تفسیر های سمبولیکشان بیشتر از سر وهم است تا از روی علم.

برای آشنایی بیشتر با سمبولیسم مورد نظر در این بحث، اشاره ای به سمبولیسم درخت، مناسب به نظر می رسد. مثال یا ایده درختِ محسوسِ جزوی و ملموس، همان معنی کلی «ظهور» است (عالیخانی). به بیان دیگر، آن حقیقتی که معنای کلی ظهور را در بر دارد، هنگامی که در جهان محسوس متجلی می شود، صورتی به خود می گیرد که آن را درخت می نامیم. یعنی درخت ملموس و محسوس، در عین حال که در مرتبه هستی خود، موجودی واقعی با همه ویژگی ها و صفات مادی و محسوس مختص به خود است، متجلی کننده حقیقتی است که اصل و مبدا و نیز غایت و مقصد درخت فیزیکی به شمار می­رود. نکته مهم این است که از این وجهه نظر، این ویژگی درخت، به همان اندازه شاخ و برگ و ریشه و تنه و سایر اجزای مادی درخت، از واقعیت برخوردار است.

پیش از ادامه توضیح سمبولیسم درخت باید به این نکته توجه کرد که معانی‌ هر سمبول را می توان در سه سطح مورد بررسی قرار داد : 1- سطح حکمی یا متافیزیکی 2- سطح عالم صغیری 3- سطح عالم کبیری.

معنی حکمی یا متافیزیکی درخت، اشاره به عالم یا ظهور کلی است، زیرا ریشه و شاخه دارد. ریشه آن روح یا عقل اول است و شاخه های آن سلسله‌های موجودات متفرع بر اصل. پس درخت با تنه و شاخه‌ها و برگ‌های خود رمزی است از کل جهان. معنی عالم صغیری درخت، که در وجود یک شخص انسانی متجلی می شود، عقل یا روح اوست که شعاعی از روح یا عقل اول است به اضافه قوا و اعضای مختلف که شاخه های این درخت باشند. معنی عالم کبیری درخت در وجود یک قوم یا کشور متبلور می شود. چیزی که قوام آن قوم به آن است که دین یا آیین روحانی به اضافه فروع و شعب آن است. از سوی دیگر، خود عالم جسمانی بطور کلی یک «درخت» است که گاهی از آن به نام «شجره ملک» یاد شده و با شجره ممنوع یکی دانسته شده است. (همان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۹ ، ۲۱:۴۴

گفته شد که تعقل شهودی یا شهود عقلانی که عملکرد اصلی عقل کلی است، نیازمند بیداری و آمادگی نفس برای رویت حقایق بنیادین است. یکی از راه های گشوده شدن چشم جان روبرو شدن با سمبول هاست. اصطلاح سمبول (symbol) و مشتقات آن از واژگان کلیدی در مکتب خردجاوید است. برای بدست آوردن درک درستی از آموزه های این مکتب، لازم است معنای دقیق سمبول و سمبولیسم به درستی شناخته شود. با توجه به اینکه اصطلاح سمبول کاربردهای متنوعی پیدا کرده و در زمینه های گوناگون از آن استفاده می­شود، برای جلوگیری از تداعی معانی های نادرست یا نادقیق، پیش از هر چیز لازم است آنچه را که قائلین به خرد جاوید از این کلمه مراد می کنند به دقت بشناسیم.

سمبول واژه ای یونانی است و در اصل به معنای علامت هویت و شناسایی بوده که این شناسایی از راه مطابقت و تناظر صورت می گرفته است. واژه یونانی سومبولون (sumbolon) به معنای مطابق درآمدن دو نیمه یک شیء است که میان دو نفر شکسته می‌شده تا در ملاقات بعدی دلیلی بر ارتباط و نسبت این دو با هم باشد. از این رو، در معنای اصلی این کلمه، نسبت مطابقت و تناظر نهفته است.

از منظرلغت شناسی، symbol (به لاتینی symbolum) از دو بخش تشکیل شده است. پیشوند sym به معنی "هم" یا "به هم" و فعل bolon به معنای "انداختن" است. فعل sumballein در زبان یونانی به معنی به هم پیوستن و اتصال دادن و برهم انداختن است؛ مثل اتصال چند جویبار به یکدیگر یا هرگونه عملی که عناصر پراکنده را گردآورده به هم می‌پیوندد و در نتیجه عناصر و بخش‌های به هم پیوسته با هم مناسبات متقابل پیدا می‌کنند .(ستاری)

در زبان فارسی معادل‌های گوناگونی برای سمبول مطرح شده است. با مراجعه به پایگاه اینترنتی فرهنگستان زبان فارسی، مشخص می شود که این فرهنگستان دو واژه «رمز» و «نماد» را به عنوان برابرنهاد سمبول برگزیده است و آن را این گونه تعریف کرده است: « نشانه‏ ای که نمایانگر معنایی پنهان باشد.» و سمبولیسم را اینگونه تعریف کرده است: «شیوه ‏ای ادبی و هنری که با استفاده از رمز و نماد افادۀ معنی کند و از بازنمایی و توصیف صریح بپرهیزد؛ این شیوه از گذشته‏ های دور در هنرهای سنتی و دینی رایج بوده ولی قالب نوین آن بین سال‌های 1885 تا 1910 در اروپا احیا شده است.» فرهنگستان براساس این تعریف، معادل های «رمزگرایی» و «نمادگرایی» را برای واژه سمبولیسم انتخاب کرده است. واضح است که این تعریف جامع نیست زیرا سمبولیسم علاوه بر مکاتب هنری و ادبی، در عرفان و فلسفه نیز کاربرد دارد.

اصطلاح سمبولیسم گاه ممکن است به معنی مجموعۀ نمادهایی که در آثار یک نویسنده یا شاعر یا دورۀ معین به کار رفته، نیز مد نظر باشد. در این حالت، فرهنگستان، معادل «نمادگان» را پیشنهاد کرده است. در پاره ای موارد نیز سمبولیسم به معنای مجموعه مفاهیم و درون مایه های نهفته در یک سمبول است که دانش سمبول شناسی متکفل بیان این درون مایه هاست تا جایی که امکان بیان شدن داشته باشد. برای نمونه می توان سمبولیسم صلیب را مثال زد که رنه گنون کتاب  مستقلی را به شناخت این سمبول اختصاص داده است.

سمبولیسم به معنای رمز پردازی و نمادپردازی نیز به کار می رود که گاه از آن با واژه تمثیل یاد می شود. «تمثیل» خود با واژگان دیگری از همین ریشه پیوند نزدیک دارد. در قرآن مَثَل و مثال را می­توان معادل سمبول در نظر گرفت. به گفته جلال ستاری مَثَل امری است که غایب غیرمحسوس را شاهد محسوس می‌سازد و مثال امری است که با شیء اصلی، فی الجمله مناسبتی دارد. واژه مِثل (به کسر میم و سکون ث)، معنای متفاوتی دارد. مِثل، در ماهیت و آنچه مقوّم ذات است با شیء شریک است.

برای شناخت بهتر سمبول و سمبولیسم بهتر است تفاوت آن با برخی اصطلاحات مشابه مورد توجه قرار گیرد. جلال ستاری در کتاب مدخلی بر رمزشناسی عرفانی تلاش کرده است تا این تفاوتها را مورد بررسی قرار دهد. یکی از اصطلاحات نزدیک به سمبول، واژه «نشانه» (sympthem) است. به گفته ستاری، فرق سمبول با نشانه این است که «نشانه مفهومی کلی یا اجتماعی و ثابت است اما سمبول مفهومی وجدانی و فردی و لغزان و متغیر است.»

در نشانه، اتصال دالّ و مدلول به طرز دلخواهانه و به واسطه علامت‌های قراردادی است که از پیش معنای ثابت دارند. بنابر این نشانه، علامتی قراردادی، ثابت و عامه فهم و خارجی و تصنعی است که بر تمثیل (analogy) واقعی یا طبیعی یا باطنی مبتنی نیست؛ مانند علائم رانندگی یا منطقی یا ریاضی. نشانه محض همواره جمعی و اجتماعی است. دلیل اینکه نشانه مفهومی اجتماعی است آن است که وضع نشانه مستلزم حیات اجتماعی است.

ستاری، همچنین به نقل از فرهنگ لالاند می گوید که سمبول نشانه است اما برخلاف نشانه‌های فنی که کاملا روشنند و فقط مدلول خود را بیان می‌کنند، نشانه‌های رمزی کدرند نه شفاف، زیرا نخستین معنا یا معنای اولیه، یعنی معنای ظاهری و لغوی و لفظی و آشکار خود از رهگذر مماثله (analogy) به معنای دیگری (معنای ثانویه) اشاره و دلالت دارد و این اشاره و دلالت نیز فقط از طریق همان معنای اولیه صورت می‌پذیرد، نه به طریقی دیگر.

در توضیح بخش پایانی سخن ستاری، آنجا که می گوید سمبول مفهومی وجدانی و فردی و لغزان و متغیر است، اگر منظور از فردی بودن سمبول، شخصی بودن و نسبی بودن آن است باید گفت از نگاه خردجاوید، برعکس، سمبول امری کاملا عینی و عام و مستقل از فرد است. مخاطب سمبول عام و خاص است. هر چند بهره کامل را کسانی می برند که به دلالتهای سمبول ها دانا باشند. همچنین اگر منظور از لغزان و متغیر بودن سمبول، ابهام و بی ثباتی آن باشد، در این مورد هم سخن صوابی گفته نشده است. فراخی سمبول به معنای ابهام آن نیست. ابهام صفت صور خیال است. استعاره و تشبیه غیر از سمبول است. سمبول به آفاق بالاتری از حدود حس اشاره می‌کند.

ستاری میان تمثیل و سمبول نیز تفاوت قائل است. به عقیده او تمثیل نوعی استعاره است و استعاره از مقوله تشبیه و مشابهت است. در تمثیل رابطه دو طرف افقی است حال آنکه در سمبول، آنچه معنای ظاهری را به معنای باطنی و مکتوم پیوند می‌دهد، رابطه ای عمودی است. ستاری نظر هانری کربن را نیز این گونه بیان می کند که تمثیل تلاشی عقلانی است که گذر از مرتبه عقل به مرتبه‌ای دیگر از وجود و به ژرفای نوینی از ذهن را ایجاب نمی‌کند، بلکه عبارت است از نقش پردازی چیزی (که ممکن است به طریقی دیگر نیز نیک شناخته شود)، در مرتبه‌ای ثابت و لایتغیر از ذهن. اما سمبول فراخوان مرتبه‌ای از خودآگاهی یا ذهن است که با مرتبه بداهت عقلانی تفاوت دارد. سمبول، تنها وسیله بیان چیزی است که به طریقی دیگر قابل بیان نیست و هرگز یک باره "واضح و لایح" نمی‌شود بلکه همواره باید از نو رازش را گشود. به تعبیر دیگر می توان گفت تمثیل بر استعاره معمولی (metaphore) مبتنی است، حال آنکه سمبول بر استعاره بالابر (anaphore) استوار است.

در همین ارتباط، ستاری نظر یونگ را بیان می کند مبنی بر این که چیزی که آدمی به تصور خود قبلا آن را می‌شناخته است هرگز به صورت سمبول درنمی‌آید بلکه فقط در کسوت تمثیلات (allegorie) یا علامات بیان می شود. بر این اساس فرق سمبول با استعاره نیز روشن  می شود. استعاره یا مجاز، اتصال دال و مدلول است بدون آنکه معنای مدلول مقدمتا و بطرز واضح تثبیت و مشخص شده باشد. به عبارت دیگر، تفاوت آنها در عمق آنهاست.

برای درک بهتر تفاوت میان سمبول با صور خیال (از جمله استعاره و مجاز) توجه به این نکته ضروری است که «رمز همان مرموز است در قلمرو محسوس، اما صور خیال مبتنی است بر ملاحظه برخی مناسبت‌های جزوی و اتفاقی بین امور، و از علم ناقص به حقایق امور سرچشمه می‌گیرد.» (عالیخانی). از این رو، گفته شده است که کشف این­همانی رمز و مرموز از طاقت علم عادی خارج است و درک سمبول‌ها و سمبولیسم، به واسطه راسیونالیسم (اصالت عقل جزوی) از دست رفته است. برای درک بهتر این موضوع لازم است معنای دقیق سمبولیسم و مبانی نظری آن از دیدگاه خرد جاوید مورد بررسی قرار گیرد.

پیش از ادامه بحث، متذکر می شوم که از این پس، هر جا از کلمات سمبول، رمز و نماد استفاده شود معنای یکسانی برای آنها مدنظر است مگر اینکه خلاف آن ذکر شود. این مطلب درباره مشتقات آنها از قبیل سمبولیسم، رمزپردازی و نمادپردازی نیز صادق است. در عین حال، علت به کار بردن کلمات غربی سمبول و سمبولیسم، با  وجود معادل های فارسی، و کثرت این کاربرد در نوشتار حاضر این است که در بسیاری موارد، برابرنهادهای ذکر شده قادر به انتقال تمامی معنا یا معناهای مندرج در واژه اصلی نیستند یا اینکه تداعی کننده معنا یا معناهایی هستند که لغت اصلی فاقد آنهاست. شک نیست که انتقال صحیح معانی، به ویژه در یک متن فلسفی، مهم ترین معیار برای به کاربردن واژگان درست است، و استفاده از کلمات بیگانه، به هیچ وجه نشانگر بی اعتنایی به فرهنگ خودی و یا شیفتگی نسبت به فرهنگ بیگانه نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۱۸:۳۱