حاصل کلام این که، سمبولیسم از مقوله مفهوم سازی نیست. پس نمی توان معیارهای عقلانیت و صلاحیت عقلانی منبعث از عقل جزوی صرف را در این حوزه بکار بست؛ اما در عین حال می توان به پشتوانه سمبولیسم، و با کاربست درست مفاهیم ذهنی، از این مفاهیم عبور کرد و به جهانی ورای آنها گام نهاد. عقل جزوی فقط به واسطه تشبیه یا تمثیل میتواند به محتوای عقل کلی نزدیک شود. اگر آموختن همان به یادآوردن باشد سمبول میتواند عاملی در جهت فعلیت یافتن این به یادآوردن باشد.
نمونه چنین کارکردی را می توان در راسیونالیسم ارسطویی و تصورات اساسی او مانند صورت و هیولی ملاحظه کرد. شوان بر این نکته تاکید میورزد که هر فلسفه ای که بخواهد واقعیت را آن گونه که هست بشناسد، باید مراتب را هم در نظر بگیرد. از این جهت، می توان گفت ارسطو اگرچه بنا به قول مشهور، حکمت را از آسمان به زمین آورد، اما فلسفه او یکسره خالی از مولفه های آسمانی حکمت افلاطون نیست و چیزی از سرشت متعالی آن، همچنان در ارسطو حضور دارد. تفصیل این بحث از حوصله این مقال خارج است.
در بخش های پیشین، در بحث از منطق و فرامنطق که ناظر به رابطه میان عقل جزوی و عقل کلی بود، گفته شد که فرامنطق به معنی ضدمنطق نیست. در اینجا نیز باید تاکید نمود که تمایز میان سمبولیسم و مفاهیم ذهنی، به معنی متضاد بودن آنها نیست. قبلا با نقل فقراتی از آثار گنون و شوان گفته شد که سمبولیسم در واقع ادامه دهنده و مکمل منطق است و سمبول ها می توانند مفاهیم ذهنی را پشتیبانی نمایند. اکنون باید به این نکته نیز تصریح نمود که سمبولیسم نباید در تعارض و تضاد با منطق قرار گیرد، چنانکه شوان صراحتاً می گوید: «کافی نیست که یک رمز بر چیزی دلالت کند و یا چیزی را ابلاغ کند، بلکه علاوه بر آن باید این کار را به شیوهای انجام دهد که با عقل سلیم معارض نیافتد».
یکی دیگر از وجوه تمایز میان سمبولیسم و استدلال عقلی، خصلت ترکیبی اولی نسبت به دومی است. سمبولیسم وحدت بخش است اما استدلال عقلی مبتنی بر نوعی فاصله است و از راه تجزیه و تحلیل عمل می کند. این تمایز، در اصل، ناشی از تفاوت عملکرد عقل جزوی در قیاس با عقل شهودی است. گنون در این باره می گوید: «بطور کلی زبان، صورتی تحلیلی و استدلالی دارد به همان گونه که عقل بشر چنین است، عقلی که زبان، ابزار حقیقی و متناسب آن است و تراوشات آن را، تا بشود، دقیقاً باز میگوید. به عکس، سمبولیسم به معنای دقیق کلمه اساساً ترکیبی و به همین دلیل گویی شهودی است. این ویژگی، سمبولیسم را هنوز بیشتر از زبان مستعد آن میسازد که چونان پشتوانه و مبنایی برای شهود عقلانی به کار رود، شهودی که فراسوی عقل جزوی است و نباید با شهود فروتری که مورد استناد بسیاری از فیلسوفان معاصر است خلط شود.»
گنون در ادامه مطلب و در مقایسه زبان معمولی و سمبولیسم معتقد است که سمبولیسم به دلیل ویژگی ترکیبی خود بر زبان برتری دارد زیرا «راه را بر مفاهیم به واقع مکمل بیشمار میگشاید» اما زبان چون «مملو از معانی دقیقتر و کمتر انعطافپذیر است، عرصهای کمابیش تنگ برای ادراک فراهم میآورد.»
از سخن اخیر گنون می توان نتیجه گرفت که مفهوم ذهنی و تجلی مادی آن یعنی الفاظ و بطور کلی زبان، زیرمجموعه سمبولیسم است، زیرا بر نوعی تشابه و مماثلت میان واقعیت و ذهن بنا شده است. سمبولیسم، اشکال و صور متعددی دارد که بسیار فراگیرتر از زبان و مفاهیم ذهنی است. به عنوان نمونه می توان به سمبول های مورد استفاده در هنر و نیز صور گوناگون سمبولیسم در ادیان اشاره کرد. در بینش سنتی، حتی هر شیء و هر پدیده ای می تواند به عنوان سمبول تلقی شود. مثلا آب سمبول جوهر کلی است. به این معنا که جوهر کلی (که پذیرای همه صور ممکن است) هنگامی که می خواهد تجلی مادی پیدا کند به صورت آب متجلی می شود.
ویژگی دیگر سمبولیسم در قیاس با مفهوم عقلی، وسعت و شمول مخاطبان آن است. مفاهیم عقلی و شیوه استدلال منطقی، با توجه به ماهیت خود دارای مخاطبان خاص و محدودی است که لزوما باید از حداقل توانایی های عقلی لازم برای درک چنین مفاهیم و براهینی برخوردار باشند. اما سمبولیسم زبان فطری انسان هاست و در همه سنت ها حضور دارد. درک سمبول لزوما در گرو آموزش های عقلی خاصی نیست و هر کسی که جان و دلش سنخیتی با حقایق متعالی داشته باشد، امکان بهره مندی از سمبول را دارد. تنوع صور و اشکال سمبولیسم نیز مزید بر علت است. واقعیت این است که وسعت رحمت خداوند ایجاب می کند که دسترسی به حقایق و اصول متافیزیکی، برای بیشترین تعداد انسان ها امکان پذیر باشد.